سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دنیای اطلاعات علمی
زیور دانش احسان است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

نوشته شده توسط:   میلاد محمود آروین رضائ الان اختر  

جمعه 87 بهمن 18  1:22 عصر

زندگینامه
سقراط

سقراط در 469 پیش از
میلاد در آتن زاده شد. پدرش سنگ تراش و مادرش ماما بود. روشن نیست که آیا از خود
حرفه‌ای داشته اما این واقعیت که در میانه عمر خود، به عنوان «سرباز پیاده مسلح» یا
سرباز پیاده سنگین سلاح که سلاح از خویش داشت در ارتش خدمت کرد، نشان می‌دهد که در
آن هنگام هدفی داشته، گرچه بعدا به تهیدستی افتاد وقتی با گزانتیپ ( شاید همسر
دومش )  ازدواج کرد باید پنجاه ساله می‌بود، که شهرت ستیزه‌جویی وی فاقد شاهد
موثق است.

درباره شخص سقراط بسیار
بیش از جریان زندگی تو می‌دانیم. تصاویر و توصیفاتی که از او شده نشان می‌دهد او
با بینی پهن و کوتاه، چشمان بر آمده در زیر ابروان پر پشت و دهانی بزرگ و گشاد
چهره سنگین و بسیار زشتی داشت. ریشی انبوه و ( در سالهای آخر زندگی به هر حال ) سر
بی مو داشت. بدن تنومندش دارای نیروی عظیم و قدرت تحمل فوق العاده بود. به هنگام
راه رفتن می‌خرامید، همواره پا‌برهنه می‌رفت، غالبا ساعت‌ها به حالت خلسه می‌ماند.
این ظاهر عجیب و غریب الهام بخش کاریکاتوریست‌ها بود و تعجب آور نیست که آریستوفان
کاریکاتور او را در ابرها کشید. از سوی دیگر گرچه فکر او خلاق نبود، اما به طور
استثنایی روشن، انتقادی و مشتاق بود. تحمل تظاهر را نداشت؛ در حالی که اشتیاق او
به اندازه ایمان وی قوی، برخودش نیز به اندازه اندیشه‌اش منطقی بود. در عصر بی‌دینی
او به نیکی اندیشه، همچون چیز مهمی، ایمان استوار یافت؛ و آن را با گاهی شناساند،
زیرا در طبیعت ساده وی غیر قابل تصور می‌نمود که بدون انجام کاری هر کسی بخواهد
ببیند چه چیزی درست است. این دیدگاه ساده بیش از سزاواری خود تحقیر بر انگیخته است،
در حالی که اگر همه ما صادق و خودار باشیم ، نباید در این زمینه خطای زیادی وجود
داشته باشد. اما او صرفا اندیشمند نبود، به راستی یک فرد مذهبی بود. گرچه ممکن نیست
دقیقا به چه معتقد بود، اما کاملا مشخص است. در واقع افلاطون ( یا مترجم افکار او ) غالبا بی‌آنکه چیزی را ثابت کند، از زبان او درباره « خدا »
و « خدایان » سخن می‌گوید، زیرا این شکل عمومی صحبت بود؛ علاوه بر آن افلاطون خود
نسبت به وحدانیت الهی احساس اطمینان می‌کرد. با این حال کاملا ممکن است که سقراط
با پذیرفتن عقاید راست دینی و به جا آوردن شعائر سنتی، خدایان گونه‌گون را نه در
وجود جداگانه و سیمای متفاوت از خدای یگانه و بزرگ، تکریم می‌کرد. اعتقادش به
ندایی فوق طبیعی وی را از ارتکاب به عمل خلاف که در این راستا بر او می‌نمود، بر
حذر داشت؛ زیرا تفاوتی ندارد که آن « علامت » یک وهم بود، یا ندایی وجدان، یا
تجربه‌ای نادر و مرموز، او بدان ایمان آورد و آشکارا به الوهیت ویژه آن نبالید.

با همه این اوصاف
بایستی سقراط به سادگی آمیزه‌ای از فضل فروشی، نکته سنجی و تعصب می‌بود. در حقیقت
قلب مهربان او، درک سریع، نزاکت بی‌نقص و بردباری و گشاده‌رویی او، که همگی نیرو
گرفته از احساس و نشاط خوی وی بــود، او را یک همراه و دوســت دلخواه ساخت؛ و نیز
عده زیادی از مردم که دوست نداشتند ریاها و باطن پلیدشان از  طریق اندیشیدن
برملا شود از او رنجیدند، تمامی کسانی که جویندگان راستین حقایق بودند او را تحسین
کرده، محترم می‌داشتند، در همین حال دوستان نزدیک وی، او را دوست می‌داشتند و از
وی هواداری می‌کردند.

تأکید بر انسانیت
سقراط اهمیت دارد، زیرا او از راههای مختلف اثرات وسیعی بر افکار مردم گذاشت. به
بعضی که دلربایی را به دلاوری ترجیح می‌دهند، یا آنان که در برابر آن چشمان ثابت احساس
اضطراب می‌کنند، تفوقی تحمل ناپذیر داشت، که صحت عمل وی را کاملا غیر انسانی می‌نماید.
دیگران که طبعا تمایل به تمجید قهرمان داشتند و از جذبه شخصیت و داستان او تأثیر
پذیرفتند، کوشیدند او را بر انگیزند تا اعتلای خود را از طریق مقایسه وی با «
انسانی » که خدا نیز بود، ممنوع کند. او به مفهوم مسیحی شهید نبود. یک پیام آور
بود، نه بیشتر.

ما فقط می‌توانیم حدس
بزنیم که فکر سقراط چگونه توسعه یافت. برای مدتی همراه فیلسوف آتنی به نام
آرکلائوس بود،‌ و تقریبا اطمینان حاصل است که از طریق آرکلائوس با نظریه
آناکساگوراس آشنا شد( همچنان که در فندو گفته شد گفته شده است ). او بایستی با
بسیاری از اندیشمندان روزگار خود ملاقات و گفتگو کرده باشد، زیرا تقریبا همگی از
آتن بازدید کرده بودند. و او هرگز فرصت مباحثه با یک اهل خبره را از دست نمی‌داد.
در این رویارویی‌ها او به خوبی عرض وجود می‌کرد که ( بنابر داستانی که در پولوژی نقل
شده ) یکی از دوستانش جرات کرد و از هاتف معبد دلفی پرسید آیا کسی فرزانه تر از
سقراط هست ، پاسخ رسید ، نه !

به هر حال ما این
داستان را می‌پذیریم، اندکی تردید وجود دارد که سقراط آن را باور داشت و ابتدا او
را ذاتاً آشفته ساخت، سرانجام پی‌برد که فرزانگی‌اش
در شناخت جهالت خود است
؛ و قصد هاتف معبد آن بوده که دیگران را نیز نسبت به
جهالت‌شان متقاعد کرده، و از طریق دانایی و نیکی به آنان کمک کند. از این به بعد
علاقه‌اش روی منطق و اخلاق متمرکز شد. با طرح سئوال‌های اصولی در پی ایفاء مأموریت
آسمانی خود همت گماشت، در این ضمن نه تنها تضادهای فکری  گمراه کننده و ادراک
خود را روشن کرد، که دو سهم مهم خود به نام استقراء و تعریف کلی را در منطق توسعه
داد. آنچه که او کرد این بود. بزودی اصطلاحی مانند جرأت در طول مباحثه پدید آمد،
او درباره آنچه در نظر داشت، شروع به پرسیدن کرد، و آنگاه، وقتی ثابت می‌شد که
پاسخ‌های به دست آمده رضایت بخش نیستند. اقدام به استنتاج و قیاس نمونه‌های متنوع
جرأت می‌کرد، و نشان می‌داد که گرچه در جزییات متغایرند اما صفت مشخصه‌ای دارند که
به وسیله آن وجودشان قابل شناخت است؛ و توضیح آن به کلام، همان تعریف است. چه بسا
همه این‌ها اینک بدیهی به نظر آید، ولی قبلا هرگز روشن نبود است، و این اثر بسیار
مهمی در منطق و علوم مأوراء طبیعی داشت. این امر منجر به آن شد که افلاطون و
ارسطو، مفتخر به اکتشاف مفاهیمی همچون، کیفیت و کمیت، جوهر، خواص، ذات و شکل، جنس
و نوع، و مسایل بی‌شمار دیگری باشند.

سهم مستقیم سقراط در پیشرفت فلسفه احتمالا به همین جا خاتمه
پذیرفت. او غالبا اصرار می‌ورزید که معلم نیست: که او صرفا یک روشنفکر ماهر است،
که مانند مامایی مادرش، قادر است که به دیگران کمک کند تا افکارشان متولد شود. این امر بایستی به استهزاء مشهور او نسبت داده شود که ملزم بود به طور مداوم دانش
و توفیق خرد را ناچیز شمارد. اما انکارهای او گرچه محتوای اغراق آمیزی داشت، و از
که کمی پای مردم را بکشد لذت می‌برد، اما در کمال صداقت بود؛ حقیقتاً اندیشمندان صدیق
نادری هستند که تحت تأثیر توانایی خودشان نباشند. معاشرانی که همواره او را احاطه
کرده بودند، دوستانی بودند که چندان حالت شـاگردی نداشته و به وی علاقه‌مند بودند
و از او الهام می‌گرفتند. کسان دیگری بودند که از تند و تیز کردن دانسته‌های خود
علیه او لذت می‌بردند، سایران بی آنکه که دقیقا بدانند چرا شیفته او بودند؛ و عده‌ای
از هواداران کمتر وابسته که از شنیدن ابطال مخالفت‌های او سرگرم می‌شدند نیز می‌آمدند.
در میان این گروه اخیر عده‌ای از اشراف‌زاده جوان بی‌مسئولیت نیز بودند، که همراهی
آنان با سقراط  سرانجام به بازداشت و اعدام او منجر شد. اما در میان آنان
جوان اشراف‌زاده‌ای بود که سقراط را بسیار دوست داشت

 

نوشته شده توسط:   میلاد محمود آروین رضائ الان اختر  

جمعه 87 بهمن 18  1:19 عصر

زندگی نامه پروین اعتصامی

 

پروین اعتصامی در سال
1285 هجری شمسی در خانواده ای دانش پرور و اهل قلم به دنیا آمد . در دوران کودکی،
زبان های فارسی و عربی را زیر نظر معلمین خصوصی در منزل و زبان انگلیسی را در
مدرسه آمریکاییها فراگرفت.
ذوق سرشار و وجدان بیدار پروین با آشناییش به فنون ادب درهم آمیخت و وی را در زمان
حیات کوتاه خود به جایگاه بلندی رساند.
دیوان پروین ، شامل 248 قطعه شعر می باشد که 65 قطعه از آن به صورت مناظره می
باشد، که به شیوه ای هنرمندانه به پند و اندرز و شرح پریشانی مستمندان و انتقاد از
عالمان بی عمل می باشد.

مناظره میان گل و
گیاه ، نخ و سوزن ، سیر و پیاز ، مور و مار، دیگ و تاوه ، مست و هشیار .....که با
طنزی لطیف همراه است ، گویای اشاراتی است واضح و روشن که وی در آن ها به ترسیم
فساد و تزویر اجتماع زمان خود می پردازد. بنابراین شعر پروین از برجسته ترین نمونه
های شعر تعلیمی به حساب می آید.

پروین رمز عظمت و
بزرگی انسان را در گرو تربیت یافتن در دامان مادر می داند و می گوید:

اگر افلاطن و سقراط
بوده اند بزرگ
بزرگ بوده پرستار خردی ایشان.
به گاهواره مادر بسی خفت ،
سپس به مکتب حکمت حکیم شد لقمان.

پروین زنی صریح
اللهجه و صادق بود که اعتقاد داشت باید از سر جان به جانبداری از حقیقت برخاست و
سخن حق را به هر قیمتی به زبان جاری کرد :

وقت سخن مترس و بگو
آنچه گفتنی است
شمشیر روز معرکه زشت است در نیام!

پروین پادشاهان را به
گرگهایی تشبیه نموده که لباس شبان بر تن کرده اند و در جایی از زبان پیرزنی
می گوید:
ما را به چوب و رخت شبانی فریفته است
این گرگ سالهاست که با گله آشناست!

پروین در سال 1320
هجری شمسی دیده از جهان فروبست.

 

 

تیمار خوار

گفت ماهیخوار با ماهی ز دور

خردی و ضعف تو از رنج شناست

اندرین آب گل آلود، ای عجب

وقت آن آمد که تدبیری کنی

ما بساط از فتنه ایمن کرده ایم

هیچ گه ما را غم صیاد نیست

گر بیایی در جوار ما دمی

نیم روزی گر شوی مهمان ما

نه تپیدن هست و نه تاب و تبی

دامها بینم براه تو نهان

تا به ها و شعله ها در انتظار

گر نمی خواهی در آتش سوختن

گر سوی خشکی کنی با ما سفر

گر ببینی ان هوا و آن نسیم

گفت از ما با تو هر کس گشت
دوست

گر که هر مطلوب را طالب شویم

چشمه نور است این آب سیاه

خانه هر کس برای او سزاست

گر به جوی و برکه لای و گل
خوریم

جنس ما را نسبتی با خاک نیست

آب و رنگ ما ز آب افزوده اند

گر ز سطح آب بالاتر شویم

قرنها گشتیم این جا فوج فوج

لیک از بد خواه. ما را ترسهاست

بس که بد کار و جفاجو دیده ایم

بره گان را ترس می باید ز گرگ

با عدوی خود، مرا خویشی نبود

تا بود پایی، چرا مانم ز راه

گر به چنگ دام ایام اوفتم

گر به دیگ اندر، بسوزم زار زار

تو برای صید ماهی آمدی

که چه می خواهی ازین دریای شور

این نه راه زندگی، راه فناست

تا به سر گشته باشی روز و شب

در سرای عمر تعمیری کنی

صد هزاران شمع، روشن کرده ایم

انده طوفان وسیل و باد نیست

بینی از اندیشه خالی عالمی

غرق گردی در یم احسان ما

نه غم صبحی، نه پروای شبی

رفتنت باشد همان، مردن همان

که تو یک روزی بسوزی در شرار

بایدت اندرز ما آموختن

بر نگردی جانب دریا دگر

بشکنی این عهد و پیوند قدیم

تو به دست دوستی، کندیش پوست

با چه نیرو بر هوی غالب شویم

تو نکردی چون خریداران نگاه

بهر ماهی، خوشتراز دریا کجاست

به که از جور تو مخون دل خوریم

پیش ماهی، سیل وحشتناک نیست

خلقت ما را چنین فرمودند

زاتش بیداد، خاکستر شویم

می نترسیدیم از طوفان و موج

ترس جان، آموزگار درسهاست

از بدیهای جهان ترسیده ایم

گردد از این درس، هر خردی بزرگ

دعوت تو جز بداندیشی نبود

تا بود چشمی، چرا افتم به چاه

به که با دست تو در دام اوفتم

بهتر است آن شعله زین گرد و
غبار

کی برای خیر خواهی آمدی


 

نوشته شده توسط:   میلاد محمود آروین رضائ الان اختر  

جمعه 87 بهمن 18  12:28 عصر

ارشمیدوس



ارشمیدوس دانشمند و ریاضیدان یونانی در سال ۲۱۲قبل از میلاد در شهرسراکوز یونان چشم به جهان گشود.در جوانی برای اموختن دانش به اسکندریه رفت.هنگامی که یونانیها به سیراکوز حمله بردند٫ارشمیدوس منجنیق های شگفت اوری برای دفاع از سرزمین خود اختراع کرد که بسیار سودمند افتاد.
ارشمیدوس هنگامی که در محاسبات خود غرق میشد خورد و خواب را به کلی فراموش میکرد زیرا روزی از روزها که در حمام بود با مشاهده انکه جسمی در اب غوطه ور است سبک میگردد موفق به کشف قانون مشهور اجسام شناور گردید؛ که هر جسم غوطه ور در مایعی به قدر مایع هم حجم خود سبک میگردد٫و لخت و عور از حمام خارج شد و در کو چه های سیراکورز میدوید و فریاد میزد:یافتم ٫یافتم.انچه وی یافته بو همان است که به قانون اول تعادل مایعات موسوم است.

یکی دیگر از گفته های ارشمیدوس این است: )نقطه اتکایی به من بدهید.من زمین را از جا بلند خواهم کرد.(و معلوم میشود که وی تا چه حد از اکتشاف خویش در مورد قوانین احرام به وجد امده بود.درباره او نوشته اند.هر زمینی که از شن پوشیده بود یا جایی که خاک نمناک وجود داشت برای او به منزله تخته سیاه به کار میرفت.هنگامی که مقابل اتش مینشست خاکستر ان را خارج میکرد و به ترسیم اشکال میرداخت.همبن که از حمام خارج میشد به رسم یونانیان بر تن خود روغن زیتون میمالید٫اما به جای اینکه ی از ان لباس بر تن کمند با ناخن خود بر وست بدن خویش اعداد و اشکال رسم میکرد.

در یک جنگ دریایی در شهر سیراکوز که ارشمیدوس در ان زیست میکرد طعمه وسوسه انگیزی برای ناوگان عظیم رومی بود.مارسلوس سردار رومس منتظر بود که با سرعت سیراکوز را فتح نماید.اتکای مارسلوس بر توخانه ای متشکال از ۸ کشتی بزرگ متصل به هم و بر روی انها عرشه ای به شکل چنگ ساخته بود.و بر روی انها توپهایی از نو ع مقدماتی قرار داده بود.بسا ممکن بود از مشاهده ابن دستگاه ی این ناوگان عظیم اهالی صلح جوی شهر تسلیم شوند.اما هیرون پادشاه سیراکوز تصمصیم به مقاومت گرفت.واحد جنگی مهمی تشکیل داد و به وسیله فلاخن اندازهای ارشمیدوس٫ سنگهایی عظیم با وزن ۲۵۰ کیلو را به سمت انهاپرتاب کرد و ان دستگاه عظیم هشت کشتی را نابود ساخت.
مارسلوس تصمیم گرفت از هرگونه حمله از جبهه دریا خودداری کند.او به مکار)شهری در یونان(حمله کرد و انجا را تصرف نمود.و از پشت سر به حدود شهر سیراکوز رسید. اهالی دیوانه شهر سیراکوز مشغول برگزاری جشن مهمی بودند و شراب فراوان نوشیده و مست و مخموربودند و قدرت جنگ یا دفاع نداشتند.و وقتی به هوش امدند که رومیان مشغول قتل و غارت بودند.سرباز رومی وارد اتاق ارشمیدوس شد و او مشغول
ترسیم اشکالی بود و چنان غرق در مطالعه بود که صدای نعره سرباز روسی را متوجه نشد و به قتل رسید.این ریاضی دان ۷۵ ساله در سال ۲۸۷ قبل از میلاد به جهان دیگر شتافت.

مشهور است زرگر متقلبی که بنا بود تاجی از طلا برا هرون بسازد٫مقداری نقره وارد ان کرده بود و پدشاه که تقلب صنعتگر را حدس زده بود٫ از ارشمیدوس خواست که درباره این مساله چاره ای بیندیشد.ارشمیدوس برا ی حل این موضوع قانون اجسام شناور را کشف کرد که با کمک این قانون عیار تاج را میتوانست تشخیص دهد.

 


 

نوشته شده توسط:   میلاد محمود آروین رضائ الان اختر  

جمعه 87 بهمن 11  7:17 عصر
محمد بن موسی خوارزمی

ابوجعفر محمد بن موسی خوارزمی از دانشمندان بزرگ ریاضی و ستاره‌شناسی ایرانی می‌باشد. [?] از زندگی خوارزمی چندان اطلاع قابل اعتمادی در دست نیست جز اینکه وی در حدود سال ??? میلادی در خوارزم آسیای میانه زاده شد شهرت علمی وی مربوط به کارهایی است که در ریاضیات به‌ویژه در رشته جبر انجام داده به طوری که هیچیک از ریاضیدانان سده‌های میانه مانند وی در فکر ریاضی تأثیر نداشته‌اند. وی را پدر جبر نامیده‌اند.  بیشترین چیره‌دستی وی در حل معادله‌های خطی و درجه دوم بوده‌است. کتاب Algoritmi de numero Indorum که ترجمه کتاب جمع و تفریق با عددهای هندی او به لاتین است باعث شد تا دستگاه عددی در اروپا از دستگاه اعداد لاتین به دستگاه اعداد هندی تغییر یابد که هنوز نیز در اروپا و دیگر نقاط جهان فراگیر است.

به هنگام خلافت مامون وی عضو دارالحکمه که مجمعی از دانشمندان در بغداد به سرپرستی مامون بود، گردید خوارزمی کارهای دیوفانت را در رشته جبر دنبال کرد و به بسط آن پرداخت خود نیز کتابی در این رشته نوشت.
خوارزمی کارهای دیونانتوس را در رشته جبر دنبال کرد و به بسط آن پرداخت خود نیز کتابی در این رشته نوشت. یکی از مشهور ترین کتاب‌های وی در اروپا جبر و مقابله است که در سده ?? میلادی به لاتین ترجمه شد. این کتاب در باره ریاضیات مقدماتی است.
دانش پژوهان بر سر این که چه مقدار از محتوای کتاب از منابع یونانی و هندی و عبری گرفته شده‌است اختلاف نظر دارند. معمولاٌ در حل معادلات دو عمل معمول است خوارزمی این دو را تنقیح و تدوین کرد و از این راه به واردساختن جبر به مرحله علمی کمک شایانی انجام داد. اثر ریاضی دیگری که چندی پس از جبر نوشته شد رساله‌ای است مقدماتی در حساب که ارقام هندی (یا به غلط ارقام عربی) در آن به کار رفته بود و نخستین کتابی بود که نظام ارزش مکانی را(که آن نیز از هند بود) به نحوی اصولی و منظم شرح می‌داد. اثر دیگری که به مامون تقدیم شد زیج السند هند بود که نخستین اثر اخترشناسی به زبان عربی است که به صورت کامل بر جای مانده و شکل جداول آن از جداول بطلمیوس تأثیر پذیرفته‌است.
کتاب صورةالارض که اثری است در زمینه گیتاشناسی اندک زمانی بعد از سال ??? – ??? نوشته شده‌است و تقریباٌ فهرست طول‌ها و عرض‌های همه شهرهای بزرگ و اماکن را شامل می‌شود. این اثر که احتمالاٌ‌ مبتنی بر نقشه جهان‌نمای مامون است (که شاید خود خوارزمی هم در تهیه آن کار کرده بوده باشد)، به نوبه خود مبتنی بر جغرافیای بطلمیوسی بود. این کتاب از برخی جهات دقیق‌تر از اثر بطلمیوس بود به‌ویژه در قلمرو اسلام.

تنها اثر دیگری که بر جای مانده‌است رساله کوتاهی است در باره تقویم یهود. خوارزمی دو کتاب نیز در باره اسطرلاب نوشت.

آثار علمی خوارزمی از حیث تعداد کم ولی از نفوذ کم‌نظیر برخوردارند زیرا که مدخلی بر علوم یونانی و هندی فراهم آورده‌اند. بخشی از جبر دوبار در سده? ششم/دوازدهم به لاتینی ترجمه شد و نفوذی عمده بر جبر قرون وسطایی داشت. رساله خوارزمی در باره ارقام هندی پس از آنکه در سده? دوازدهم به لاتینی ترجمه و منتشر شد بزرگ‌ترین تأثیر را بخشید. نام خوارزمی مترادف شد با هر کتابی که در باره حساب جدید نوشته می‌شد (و از اینجا است اصطلاح جدید)) الگوریتم)) به معنی قاعده محاسبه.

کتاب جبر و مقابله خوارزمی که به عنوان آلجبرا به لاتینی ترجمه گردید باعث شد که همین کلمه در زبانهای اروپایی به معنای جبر به کار رود نام خوارزمی هم در ترجمه به جای الخوارزمی به صورت الگوریتمی تصنیف گردید و الفاظ آلگوریسم و نظایر آنها در زبان‌های اروپایی که به معنی فن محاسبه ارقام یا علامات دیگر است مشتق از آن می‌باشد.

ارقام هندی که در زبان‌های اروپایی به غلط ارقام عربی نامیده می‌شود از طریق آثار فیبوناتچی به اروپا وارد گردید همین ارقام انقلابی در ریاضیات به وجود آورد و هر گونه اعمال محاسباتی را مقدور ساخت. باری کتاب جبر خوارزمی سده‌ها در اروپا مأخذ و مرجع دانشمندان و پژوهندگان بوده و یوهانس هیسپالنسیس و گراردوس کرموننسیس و رابرت چستری در قرن دوازدهم هر یک از آن را به زبان لاتینی ترجمه کردند. نفوذ کتاب زیج السند چندان زیاد نبود اما نخستین اثر از این گونه بود که به صورت ترجمه لاتینی به همت آدلاردباثی در سده? دوازدهم به غرب رسید. جداول طلیطلی (تولدویی) یکجا قرار گرفتند و به توسط ژرار کرمونایی در اواخر قرن یازدهم به لاتینی ترجمه شدند، از مقبولیت گسترده‌تری در غرب برخوردار شدند و دست کم یکصد سال بسیار متداول بودند. از کارهای دیگر خوارزمی تهیه اطلسی است 
 

نوشته شده توسط:   میلاد محمود آروین رضائ الان اختر  

یکشنبه 87 دی 15  9:8 عصر
محمود چهار ساله بود و محمد برادرش پنج ساله که پدربزرگ شان آقای علی حسابی ملقب به حاج یمین الملک یا معزالسلطان که مدتی کنسول ایران در روسیه و بعد در بغداد بود ماموریت جدید خود یعنی سرکنسولی ایران در شامات (سوریه ،لبنان و اردن ) را به پسرش معزالسلطنه سپرد بدین ترتیب معزالسلطنه سفیر کبیر ایران در دولت عثمانی شد و موظف شد به سرعت خودش را به بغداد برساند. سفر ناگهانی خانواده به بغداد ،همه برنامه های زندگیشان را تغییر داد.باید با اسب و قاطر و گاری سفر می کردند و به سختی خودشان را به پایتخت عثمانی می رساندند و چون هر روزه ده یازده کیلومتر بیش تر پیش نمی رفتند،سفر خسته کننده شان حدود یک سال طول کشید.خانواده حسابی یک سال هم در بغداد ماندند و بعد عازم شامات،محل اصلی ماموریت پدر محمود شدند و در بیروت سکونت گزیدند.سال اول ،سال خوبی بود و بچه ها در کنار پدر و مادر زندگی آرام و راحتی داشتند.اما به زودی پدر شروع به نامه نگاری کرد تا راهی پیدا کنند و به ایران بازگردد و پست و مقام مهم تری بگیرد.این تلاش ها به زودی نتیجه داد و معزالسلطنه به گوهر شاد خانم گفت :کارمان درست شد.باید برگردیم،ولی بهتر است بچه ها را همین جا به دایه بسپاریم.این جا ماندن برایشان بهتر است.
-چرا؟
- این جا به اروپا نزدیک تر است و امکانات تحصیلی خوبی هم دارد.می خواهم بچه ها با علوم روز آشنا شوند.
اما مادر قانع نمی شد .نمی توانست بچه هایش را به امید یکی دو دایه رها کند و خودش برای زندگی بهتر به ایران بازگردد.پس پدر به تنهایی به ایران بازگشت و برای اینکه راه پیشرفت و ترقی و کسب مقامات بالاتر را هموار کند تصمیم به ازدواج مجدد گرفت . این وصلت او را به دربار قاجار نزدیک تر می کرد.البته همسر جدید برای فراهم کردن زمینه ی این نزدیکی ،شرطی هم گذاشته بود،شرط او این بود که پدر محمود خرجی خانواده اش را قطع و آن ها را از منزل سفارتی بیرون کند.معزالسلطنه، سرانجام به این پیشنهاد تن داد و با این تصمیم وحشت ناک او محمود و برادر و مادرش در فقر و تنگدستی فرو رفتند، اما گوهرشاد، که مادری فداکار و متدین و با همت بود،تصمیم گرفت،به رغم همه سختی ها،به هر ترتیبی که شده ،بچه هایش را بزرگ و به بهترین شکلی تربیت کندو چنین بود که محمود در دامان این مادر فاضله،قرآن کریم و دیوان حافظ را خواند و از بر کرد.بعد بخشی از گلستان و بوستان سعدی را حفظ کرد و سپس منشات قائم مقام و مثنوی مولانا و شاهنامه فردوسی را آموخت،به گونه ای که قبل از ورود به مدرسه،بسیاری از درس هایی را که باید در مدرسه می آموخت،از مادر خود آموخته بود.در این بین ،تنها کسی که به این خانواده ی مظلوم و درمانده کمک می کرد و همچون فرستاده ای از سوی خداوند به داد آن ها می رسید.حاج علی ،مستخدم سفارت بود. مادر محمود توانست با کمک او دو فرزندش را در مدرسه فرانسوی بیروت نام نویسی کند.این مدرسه را کشیش های فرانسوی اداره می کردند و تنها مدرسه ای بود که در آن از دانش آموزان شهریه نمی گرفتند.

 

نوشته شده توسط:   میلاد محمود آروین رضائ الان اختر  

چهارشنبه 87 دی 11  4:9 عصر
 

دانشمندی بنام توماس ادیسون

توماس آلوا ادیسون در روز یازدهم فوریه سال 1847 در شهر میلان در ایالت اوهایوى آمریکا به دنیا آمد. بحق مى توان گفت که ادیسون یکى از آن افرادى بود که از اقشار پائین اجتماع منشاء گرفت و بعدها به شهرت و ثروت فراوان رسید (توماس ادیسون در آمریکا تحت عنوان «از ظرف شویى به میلیونرى رسیدن» نامیده مى شود). توماس ادیسون بدون شک امروزه یکى از قهرمانان ملى آمریکا به شمار مى آید.

در مورد ادیسون نقل قول ها و داستان هاى بسیارى وجود دارد که نمى توان به دقت گفت کدامیک واقعیت دارند. به همین دلیل هنوز هم در صحت برخى از موارد شک و تردید وجود دارد. براى مثال هنوز هم مشخص نیست که آیا علت سنگینى گوش ادیسون سانحه اى در حین انجام آزمایش هایش با مواد شیمیائى بوده یا بر اثر یک بیمارى بروز کرده است. مسلم این است که ادیسون این نقص شنوایى خویش را با میل تمام و اغلب به سود خود به کار مى گرفت.

ادیسون در کل زندگى خود تنها چند ماهى به مدرسه رفت. اسناد موجود موید آن است که او در خانه و توسط والدینش آموزش دید. زمانى که ادیسون 7 ساله بود خانواده اش به میشیگان نقل مکان کرد. 4 سال بعد، توماس به عنوان پسر بچه فروشنده روزنامه و شیرینى، در قطار بین «پورت هورون» و «دیترویت» مشغول به کار شد. از قرار معلوم این شغل وقت چندانى از وى نمى گرفت و او مى توانست به اندازه کافى به کارهاى دیگر مشغول شود. او در سال 1862 هفته نامه خود به نام «هرالد هفتگى» را منتشر ساخت. علاوه براین، ادیسون یک دوره کارآموزى به عنوان تلگرافیست را گذراند و طى سال هاى 1863 تا 1868 در همین رشته به کار خود ادامه داد.

ادیسون نخستین اختراع خود را که یک دستگاه شمارش برگه هاى راى بود، در سال 1868 به ثبت رساند. اما این دستگاه، در کنگره آمریکا مورد استفاده قرار نگرفت چرا که این هراس وجود داشت که بتوان در کار آن تقلب کرد. یک سال بعد، او در نیویورک مدیر کمپانى «استاک اند گولد» شد، شرکتى را به اسم خود تاسیس کرد و از این زمان به سرعت در کارهایش ترقى کرد.

توماس ادیسون در سال 1871 با خانم «مرى استیل ول» (M .Stillwell) ازدواج کرد و در همین سال هم نخستین ماشین تحریر قابل استفاده را اختراع کرد. در این دوره او در یک آزمایشگاه در نیوجرسى کار مى کرد. در تاریخ هجدهم ژوئیه سال 1877 ادیسون فونوگراف یا دستگاه ثبت صدا را اختراع کرد و نخستین انسانى بود که صداى ثبت شده خود را شنید.

در سال 1879 لامپ اختراعى او که از یک رشته ذغالین ساخته شده بود بیش از 40 ساعت درخشید. علاوه بر این ادیسون کار دستگاه تلفن را به وسیله یک میکروفون حاوى ذرات ذغال بهبود بخشید. در سال 1880 در «منلوپارک»، نخستین کارخانه لامپ سازى، شروع به کار کرده و در کنار این کار به اختراعات دیگر خود از جمله، فیوز الکتریکى، دستگاه هاى اندازه گیرى، تکامل دیناموهاى ماشین هاى بخار پرداخت. در سال،1883 اثر ادیسون که بعدها به اختراع رشته هاى درخشان و لامپ هاى الکتریکى منجر شد، رسماً به نام او ثبت شد.تا سال 1890 ادیسون کار فونوگراف را بهبود بخشید و شرکت ادیسون جنرال الکتریک را تاسیس کرد. برخلاف شایعات موجود ادیسون مخترع صندلى الکتریکى نبود. این صندلى توسط یکى از همکاران او به نام «هارولد پى براون» اختراع شد.

در سال 1891 ادیسون دستگاه «سینماتوگراف» یکى از مراحل ابتدایى تکامل دوربین فیلمبردارى را اختراع کرد. باید متذکر شویم که اختراعات ادیسون که فهرست آن پایانى ندارد، از جمله تلفن، تلگراف، میکروفون و لامپ الکتریکى در واقع تنها بهبود و تکامل کار دستگاه هاى اختراع شده پیشین بودند.

اما در وصف شخصیت ادیسون نیز باید اذعان کرد که او انسانى بسیار سخت کوش بود. ادیسون نه تنها یک پژوهشگر توانا بود، بلکه هنر او بیشتر در حیطه عرضه و فروش زیرکانه تولیدات جلوه گر مى شدند و متاسفانه در رقابت با دیگر شرکت هاى تولید و فروش اجناس مشابه، از هیچ تلاشى فروگذار نمى کرد. دعواهاى قضایى او در برابر شرکت هاى دیگر رقمى اعجاب برانگیز دارند.

 

نوشته شده توسط:   میلاد محمود آروین رضائ الان اختر  

چهارشنبه 87 دی 11  4:2 عصر
رازی یکی از دانشمندان بزرگ ایرانی سده سوم هجری است.

نیمه دوم سده سوم (ه- ق) را جورج سارتون در تاریخ علم ، هم بدین عنوان "عصر" محمدبن زکریای رازی (251- 313 ه ق) نامیده است. عصر رازی دوره اولین جنبش نوزایی فرهنگی اسلامی به شمار می‌رود که در وسیع‌ترین محدوده زمانی خود فاصله میان سده‌های سوم و چهارم را در بر می‌گیرد. این دوره را که اوج "تمدن اسلام" دانسته‌اند، شاهد ظهور یک طبقه متوسط دولت مند و متنفذی بود که با برخورداری از اشتیاق و امکانات کسب دانش و موقع اجتماعی به پرورش و پراکنش فرهنگ کهن مدد رساند.

نام و نشان رازی

رازی پزشک کیمیایی و فیلسوف نامدار که چیز زیادی از زندگانی او دانسته نیست. طبق قول ابوریحان بیرونی در ماه شعبان سال 251ق _ 865م در ری زاده شد. نام نیای رازی یحیی بوده است و بدین نام و نسب "ابوبکرمحمدبن زکریا بن یحیی الرازی" یاد کرده است. در بعضی از منابع ، پیشه زرگری اولین کار رازی شمرده شده است. گفته می‌شود که وی در روم شوشه‌های طلا معامله می‌کرد و شناخت کیمیا در نزد وی از همین داستان نتیجه گرفته شده است و بعدها رازی به طب پرداخته است.

استادان زکریای رازی

مورخان طب و فلسفه در قدیم به تفاریق استادان رازی را سه تن یاد کرده‌اند:

ابن ربن طبری: زکریا در طب شاگرد وی بوده است. ابوزیذ بلخی: حکیم زکریای رازی در فلسفه شاگرد وی بوده است. ابوالعباس محمد بن نیشابوری: استاد محمد بن زکریا رازی در حکمت مادی (ماترلیسیم) یا گیتی شناسی بوده است. دانش شیمی و رازی رازی ، پزشک و طبیعت شناس بزرگ ایرانی را پدر شیمی یاد کرده‌اند، از آن رو که دانش کیمیایی کهن را به علم شیمی نوین دگرگون ساخت. ابن ندیم از قول رازی گفته است: "روا نباشد که دانش فلسفه را درست دانست و مرد دانشمند را فیلسوف شمرد، اگر دانش کیمیا در وی درست نباشد و آن را نداند."

مکتب کیمیا

رازی مکتب جدیدی در علم کیمیا تاسیس کرده که آن را می‌توان مکتب کیمیای تجربی و علمی نامید. ژولیوس روسکا دانشمند برجسته‌ای که در شناسایی کیمیا (شیمی) رازی به دنیای علم بیشتر سهم و جهد مبذول داشته ، رازی را پدر شیمی علمی و بانی مکتب جدیدی در علم دانسته ، شایان توجه و اهمیت است که قبلا این لقب را به دانشمند بلند پایه فرانسوی لاوازیه داده بودند. به هر حال آنچه مسلم است تاثیر فرهنگ ایرانی دوران ساسانی در پیشرفت علوم دوران اسلامی و از جمله کیمیاست که در نتیجه موجب پیشرفت علم شیمی امروزه شده است.

نظریه اتمی و رازی

در فرآیند دانش کیمیا به علم شیمی توسط رازی ، نکته‌ای که از نظر محققان و مورخان علم ، ثابت گشته ، نگرش "ذره یابی" یا اتمسیتی رازی است. کیمیاگران ، قائل به تبدیل عناصر به یکدیگر بوده‌اند و این نگرش موافق با نظریه ارسطویی است که عناصر را تغییر پذیر یعنی قابل تبدیل به یکدیگر می‌داند. لیکن از نظر ذره گرایان عناصر غیر قابل تبدیل به یکدیگرند و نظر رازی هم مبتنی بر تبدیل ناپذیری آنهاست و همین علت کلی در روند تحول کیمیایی کهن به شیمی نوین بوده است. به تعبیر تاریخی زکریا ، "کیمیا" ارسطویی بوده است و "شیمی" دموکریتی است. به عبارت دیگر ، شیمی علمی رازی ، مرهون نگرش ذره‌گرایی است، چنانچه همین نظریه را بیرونی در علم "فیزیک" کار است و بسط داد.

در اروپا فرضیه اتمی را "دانیل سرت" Daniel Seer در سال 1619 از فلاسفه یونانی گرفت که بعدها "روبرت بویل" آن را در نظریه خود راجع به عنصرها گنجاند. با آنکه نظریه بویل با دیدگاه‌های کیمیاگران قدیم تفاوت آشکار دارد نباید گذشت که از زمان فیلسوفان کهن تا زمان او ، تنها رازی قائل به اتمی بودن ماده و بقاء و قدمت آن بوده است و با ان که نظریه رازی با مال بویل و یا نگرش نوین تفاوت دارد، لیکن به نظریات دانشمندان شیمی و فیزیک امروزی نزدیک است.

اکتشافات رازی در شیمی

رازی توانست مواد شیمیایی چندی از جمله الکل و اسید سولفوریک (زیت الزاج) و جز اینها را کشف کرد.


ارتباط رازی با دیگر دانش‌ها

رازی در علوم طبیعی و از جمله فیزیک تبحر داشته است. ابوریحان بیرونی و عمر خیام نیشابوری ، بررسی‌ها و پژوهش‌های خود را از جمله در چگال‌سنجی زر و سیم مرهون دانش "رازی" هستند. رازی در علوم فیزیولوژی و کالبدشکافی ، جانورشناسی ، گیاه شناسی ، کانی‌شناسی ، زمین شناسی ، هواشناسی و نورشناسی دست داشته است.


 

نوشته شده توسط:   میلاد محمود آروین رضائ الان اختر  

چهارشنبه 87 دی 11  3:50 عصر
 

گالیلئو گالیلئی معروف به گالیله

تولد : 1564 فلورانس ایتالیا

فوت 8 ژانویه 1642 فلورانس

گالیله فیزیکدان و منجم بزرگ را پدر علوم تجربی می نامند. او با استفاده از ابزار کار و نیز روش مناسب توانست بعضی از قانون های طبیعت را با استفاده از آزمایش به دست آورد و باطل بودن نظریات ارسطو را در مورد سقوط اجسام به کمک آزمایش مشخص کند.

گالیله در 19 سالگی به دانشگاه (( پیز)) راه یافت و علوم پزشکی را تحصیل کرد اما پس از مدتی به ریاضیات و فیزیک روی آورد. توجه به پدیده های طبیعت و یافتن ارتباطی میان پدیده ها از مشخصات ذهنی او بود. گفته می شود روزی که به کلیسا رفته بود متوجه نوسانات منظم چراغهای کلیسا شد. از این مشاهده اتفاقی به سوی آزمایش علمی درباره آونگ کشانده شد و قانون همزمانی نوسانات کم دامنه آونگ را به دست آورد.

گالیله در زمان استادی دانشگاه پیز ( 1592-1589) درباره سقوط اجسام مطالعه کرد و با آزمایش بر سطح شیبدار که خود مبتکر آن بود نتیجه گرفت که اگر فقط نیروی وزن بر اجسام مختلف اثر کند شتاب سقوط برای همه آنها یکسان است و به عبارت دیگر :

در جایی که هوا نیست همه اجسام با شتاب یکسان سقوط می کنند

او علاوه بر سقوط آزاد حرکت پرتابه ها را نیز مورد بررسی قرار داد و نتیجه گرفت که مسیر پرتابه ها سهمی است. در سال 1592 به تدریس در دانشگاه پادوا پرداخت و مدت 18 سال در این سمت ماند. در 1609 یک دوربین نجومی ساخت ( دوربین گالیله از یک عدسی محدب شیئی و یک عدسی مقعر چشمی تشکیل شده است) و با آن در هفتم ژانویه 1610 قمرهای سیاره مشتری را کشف کرد. کشف قمرهای مشتری و مشاهده حرکت آنها و اظها ر نظر درباره درستی نظر کپرنیک مربوط به حرکت زمین و سیارات به دور خورشید دشمنی کلیسا را به دنیال داشت.

گالیله برای اثبات درستی نظریات و مشاهدات خود به سال 1611 به رم رفت تا اعضای کلیسا با حرکت سیارات از داخل دوربین دست از دشمنی بردارند اما این عاشقان افکار خویش خود را مجاز به مشاهده آسمان با دوربین ندانستند و سرانجام به سال 1633 گالیله را به پای میز محاکمه کشاندند.

آخرین فعالیت علمی گالیله تالیف کتابی به نام گفتگو درباره دو علم جدید بود که فعالیتهای علمی خود را در رشاه فیزیک در آن نوشته است .


 

نوشته شده توسط:   میلاد محمود آروین رضائ الان اختر  

چهارشنبه 87 دی 11  3:41 عصر

ابونصرفارابی

بونصر فارابی بزرگ ترین فیلسوف دوره اسلامی است. وی در شهر فاریاب از نواحی خراسان بزرگ، متولد شد. پدرش از سران سپاه مرزنشین بود. در جوانی طی سفری طولانی و پر رنج به بغداد رفت و نزد استادان بزرگ زمان، به تحصیل منطق و فلسفه یونان پرداخت. پس از اندک زمان، وی که به زبان های فارسی، ترکی، عربی، سریانی و یونانی تسلط کامل داشت، در فهم فلسفه یونان به پایه ای رسید که او را معلم دوم خواندند. معلم اول ارسطوست و پس از ابونصر دیگر هیچ کس را معلم نگفته اند.
فارابی در راه کسب دانش سختی بسیار تحمل کرد. شب ها در نور چراغ پاسبانان شهر کتاب می خواند و اغلب تا صبح بیدار می ماند. زندگی محدود و محقر او به خوابیدن کنار رودخانه ها و باغ ها گذشت. در همان وضع به نوشتن و خواندن روز می گذراند و شاگردان بسیار خویش را نیز همان جا تعلیم می داد. این محرومیت های مادی، اگرچه بیشتر در سال های جوانی بر او تحمیل شد اما پس از آن نیز وی با همه دانش و شهرت خویش، هم چنان ساده می زیست. نوشته اند که از سیف الدوله همدانی فاتح دمشق نیز، که او را گرامی می داشت، هر روز بیش از چهار درم که مبلغی بسیار ناچیز بود نمی پذیرفت.
سیف الدوله همدانی در روزگار زندگی ابونصر در دمشق، هنگامی که بواسط تهمت بد دینی از بغداد فراری شده بود، دمشق را گرفت و چون از افراد انگشت شمار آزاد اندیش روزگار خود بود، دانشمندانی چون فارابی و شعرا و گویندگانی چون متنیی را پیرامون خود گرد آورد. متنیی پس از آن در دربار عضد الدوله دیلمی به مقام بزرگ و والایی رسید. اما زندگی محدود و محقر ابونصر در چنین روزگار بیشتر در نتیجه عدم اعتنای بزرگان به دانش و فلسفه بود. در این دوران تعصب در عقیده و تظاهر به دین داری در بین قدرت مندان و حاکمان سخت رواج داشت. ناچار آنان که چون ابونصر فارابی دانستن و اندیشیدن درباره حقیقت را تجمل و راحت جسمانی برتر می دانستند در تنگی و فشار می زیستند.
ابونصر فارابی فیلسوف بود اما برای گذراندن زندگی ناچار به طبیبی و مداوای بیماران می پرداخت. این راهی بود که بیشتر فلاسفه اسلامی در آن روزگار پیش می گرفتند. به همین جهت حتی تا روزگار ما هنوز به پزشک، حکیم نیز می گویند، در حالی که حکیم در اصل به معنی فیلسوف و اندیشه ور است.
کتاب های فلسفه ای که تا زمان ابونصر فارابی ترجمه شده بود اغلب غلط بسیار داشت و قابل فهم

نبود. فارابی نخستین کسی است که با رنج بسیار آثار ارسطو و افلاطون را به طور کامل دریافت و در کتاب ها و رساله های خود به شرح و تفسیر و نقد آنها پرداخت. آشنایی دوباره جهان با آثار این فیلسوفان در واقع مرهون دانش و تلاش ابونصر فارابی است. وی، علاوه بر فلسفه و منطق که موضوع بیشترین آثار باقی مانده از اوست، در همه علوم زمان خود سرآمد دیگران بود. طبیبی را نیک می دانست اما در روزگار رفاه بدان نمی پرداخت. در ستاره شناسی کتابی از او باقی است که بی پایه بودن پیش گویی منجمان را ثابت می کند و آنها را بی ارزش می شمرد. کتاب بزرگ و معتبر او در سیاست نمودار اطلاع وسیع او درباره جوامع بشری است. مهم تر از همه کتابی است که وی درباره مدینه فاضله و شهر آرمانی فلاسفه نوشته است. وی در این کتاب که خود به چند بخش بسیار بزرگ و مهم تقسیم شده، با پیش بینی فلسفی و عارفانه نظریات خود را در باره جوامع انسانی بیان داشته است.
ابونصر فارابی در موسیقی نیز استادی بی نظیر بود. اختراع قانون را به او نسبت داده اند. او علاوه بر نوشتن رساله های متعدد درباره موسیقی و زبان شناسی، نوازنده ای ماهر بود. نوشته اند که وی در محضر سیف الدوله همدانی ابتدا خطای یک یک خوانندگان و نوازندگان مجلس را بازنمود، آنگاه از کیسه ای که در کمر داشت چند چوب درآورد و آنها را به هم پیوست و بنواخت. همه را خنده گرفت. پس چوب ها را درهم ریخت و ترکیبی تازه فراهم بساخت و بزد. همه به گریه درآمدند. بار دیگر چوب ها را درهم ریخت و ترکیبی تازه فراهم آورد و ضربی دیگر آغاز کرد. همه حاضران حتی پرده داران و دربان ها نیز به خواب رفتند. او آنها را خفته رها کرد و برفت.
ابونصر فارابی سعادت انسان را در ترک پیوندهای ظاهری و بستگی های مادی می دانست و معتقد بود که تنها کسی باید به فلسفه و علم روی آورد که از جهت اخلاقی سخت پاک و بی نیاز باشد. وی به تربیت نفسانی خویش و شاگردانش بسیار اهمیت می داد و در زندگی شخصی به جاه و جلال و نام و شهرت بی اعتنا بود. بی علاقه گی وی را به جمع آوری تالیفات خود ناشی از عظمت روحی او دانسته اند. با وجود این بیش از ??? رساله و کتاب از او به جای مانده که هریک در نوع خود بی نظیر است.
شیخ الرئیس ابوعلی سینا خود را شاگرد مکتب فارابی خوانده و گفته است که تنها از طریق مطالعه رساله های ابونصر توانسته است منظور ارسطو را از کتاب متافیزیک درک کند.
ابونصر فارابی در آثار متعدد فلسفی خود کوشیده است تا فلسفه را به معتقدات دینی مردم نزدیک کند، یا، به عبارت دیگر، معتقدات دینی را با اصول فلسفی از خرافه و توهم دور سازد. وی ثابت می کند

که مثلا در موضوع آغاز آفرینش، فلسفه از اخبار مذهبی دقیق تر و به توحید نزدیک تر است. افزون بر این، فارابی برای رواج فلسفه، که دانستن آن را مانند علوم دیگربرای همه مردم لازم می دانسته، کوشیده که آن را به زبان و اصطلاحات مذهبی نزدیک کند. این کار پس از او در اواسط قرن دهم میلادی به وسیله اخوان الصفا، به طور کامل در رسالات متعدد عملی گردید. اما عده ای نیز به شدت آن را مردود شمردند. امام محمد غزالی در کتاب خود بر رد فیلسوفان، ابونصر فارابی و ابوعلی سینا را به عنوان دو تن از بزرگ ترین فلاسفه برگزیده تا با رد عقاید ایشان به طور کلی فلسفه را نادرست جلوه دهد. این قبیل مباحث و درگیری های فکری نشان می دهد که فلاسفه در آن زمان تا چه حد ناچار از کناره گیری از مردم و تحمل فشارهای اجتماعی بوده اند.
ابونصر فارابی در هشتاد سالگی در دمشق درگذشت و با آن که بیش از تنی چند بر جنازه او نگریستند، مجموعه ای گران قدر از آثار خود را به زبان عربی بر جای گذاشت. اما نه عرب که فیلسوف و نابغه ای خراسانی و از جمله شخصیت های برجسته و کم نظیری است که آثار و افکارش اثری جهانی داشته است


 

نوشته شده توسط:   میلاد محمود آروین رضائ الان اختر  

نعیم قاسم: جنایات غزه ننگ سران عرب است

خبرگزاری فارس: معاون دبیرکل حزب‌الله لبنان با بیان اینکه حمله به غزه با دسیسه‌چینی استکبار بین‌المللی تحت نظر آمریکا و شورای امنیت صورت می‌گیرد، افزود: هر قدر فشار بیشتر شود از مقاومت عقب‌نشینی نمی‌کنیم..


 
<      1   2   3   4   5   >>   >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ