نوشته شده توسط: میلاد محمود آروین رضائ الان اختر
زندگینامه
سقراط
سقراط در 469 پیش از
میلاد در آتن زاده شد. پدرش سنگ تراش و مادرش ماما بود. روشن نیست که آیا از خود
حرفهای داشته اما این واقعیت که در میانه عمر خود، به عنوان «سرباز پیاده مسلح» یا
سرباز پیاده سنگین سلاح که سلاح از خویش داشت در ارتش خدمت کرد، نشان میدهد که در
آن هنگام هدفی داشته، گرچه بعدا به تهیدستی افتاد وقتی با گزانتیپ ( شاید همسر
دومش ) ازدواج کرد باید پنجاه ساله میبود، که شهرت ستیزهجویی وی فاقد شاهد
موثق است.
درباره شخص سقراط بسیار
بیش از جریان زندگی تو میدانیم. تصاویر و توصیفاتی که از او شده نشان میدهد او
با بینی پهن و کوتاه، چشمان بر آمده در زیر ابروان پر پشت و دهانی بزرگ و گشاد
چهره سنگین و بسیار زشتی داشت. ریشی انبوه و ( در سالهای آخر زندگی به هر حال ) سر
بی مو داشت. بدن تنومندش دارای نیروی عظیم و قدرت تحمل فوق العاده بود. به هنگام
راه رفتن میخرامید، همواره پابرهنه میرفت، غالبا ساعتها به حالت خلسه میماند.
این ظاهر عجیب و غریب الهام بخش کاریکاتوریستها بود و تعجب آور نیست که آریستوفان
کاریکاتور او را در ابرها کشید. از سوی دیگر گرچه فکر او خلاق نبود، اما به طور
استثنایی روشن، انتقادی و مشتاق بود. تحمل تظاهر را نداشت؛ در حالی که اشتیاق او
به اندازه ایمان وی قوی، برخودش نیز به اندازه اندیشهاش منطقی بود. در عصر بیدینی
او به نیکی اندیشه، همچون چیز مهمی، ایمان استوار یافت؛ و آن را با گاهی شناساند،
زیرا در طبیعت ساده وی غیر قابل تصور مینمود که بدون انجام کاری هر کسی بخواهد
ببیند چه چیزی درست است. این دیدگاه ساده بیش از سزاواری خود تحقیر بر انگیخته است،
در حالی که اگر همه ما صادق و خودار باشیم ، نباید در این زمینه خطای زیادی وجود
داشته باشد. اما او صرفا اندیشمند نبود، به راستی یک فرد مذهبی بود. گرچه ممکن نیست
دقیقا به چه معتقد بود، اما کاملا مشخص است. در واقع افلاطون
( یا مترجم افکار او ) غالبا بیآنکه چیزی را ثابت کند، از زبان او درباره « خدا »
و « خدایان » سخن میگوید، زیرا این شکل عمومی صحبت بود؛ علاوه بر آن افلاطون خود
نسبت به وحدانیت الهی احساس اطمینان میکرد. با این حال کاملا ممکن است که سقراط
با پذیرفتن عقاید راست دینی و به جا آوردن شعائر سنتی، خدایان گونهگون را نه در
وجود جداگانه و سیمای متفاوت از خدای یگانه و بزرگ، تکریم میکرد. اعتقادش به
ندایی فوق طبیعی وی را از ارتکاب به عمل خلاف که در این راستا بر او مینمود، بر
حذر داشت؛ زیرا تفاوتی ندارد که آن « علامت » یک وهم بود، یا ندایی وجدان، یا
تجربهای نادر و مرموز، او بدان ایمان آورد و آشکارا به الوهیت ویژه آن نبالید.
با همه این اوصاف
بایستی سقراط به سادگی آمیزهای از فضل فروشی، نکته سنجی و تعصب میبود. در حقیقت
قلب مهربان او، درک سریع، نزاکت بینقص و بردباری و گشادهرویی او، که همگی نیرو
گرفته از احساس و نشاط خوی وی بــود، او را یک همراه و دوســت دلخواه ساخت؛ و نیز
عده زیادی از مردم که دوست نداشتند ریاها و باطن پلیدشان از طریق اندیشیدن
برملا شود از او رنجیدند، تمامی کسانی که جویندگان راستین حقایق بودند او را تحسین
کرده، محترم میداشتند، در همین حال دوستان نزدیک وی، او را دوست میداشتند و از
وی هواداری میکردند.
تأکید بر انسانیت
سقراط اهمیت دارد، زیرا او از راههای مختلف اثرات وسیعی بر افکار مردم گذاشت. به
بعضی که دلربایی را به دلاوری ترجیح میدهند، یا آنان که در برابر آن چشمان ثابت احساس
اضطراب میکنند، تفوقی تحمل ناپذیر داشت، که صحت عمل وی را کاملا غیر انسانی مینماید.
دیگران که طبعا تمایل به تمجید قهرمان داشتند و از جذبه شخصیت و داستان او تأثیر
پذیرفتند، کوشیدند او را بر انگیزند تا اعتلای خود را از طریق مقایسه وی با «
انسانی » که خدا نیز بود، ممنوع کند. او به مفهوم مسیحی شهید نبود. یک پیام آور
بود، نه بیشتر.
ما فقط میتوانیم حدس
بزنیم که فکر سقراط چگونه توسعه یافت. برای مدتی همراه فیلسوف آتنی به نام
آرکلائوس بود، و تقریبا اطمینان حاصل است که از طریق آرکلائوس با نظریه
آناکساگوراس آشنا شد( همچنان که در فندو گفته شد گفته شده است ). او بایستی با
بسیاری از اندیشمندان روزگار خود ملاقات و گفتگو کرده باشد، زیرا تقریبا همگی از
آتن بازدید کرده بودند. و او هرگز فرصت مباحثه با یک اهل خبره را از دست نمیداد.
در این رویاروییها او به خوبی عرض وجود میکرد که ( بنابر داستانی که در پولوژی نقل
شده ) یکی از دوستانش جرات کرد و از هاتف معبد دلفی پرسید آیا کسی فرزانه تر از
سقراط هست ، پاسخ رسید ، نه !
به هر حال ما این
داستان را میپذیریم، اندکی تردید وجود دارد که سقراط آن را باور داشت و ابتدا او
را ذاتاً آشفته ساخت، سرانجام پیبرد که فرزانگیاش
در شناخت جهالت خود است؛ و قصد هاتف معبد آن بوده که دیگران را نیز نسبت به
جهالتشان متقاعد کرده، و از طریق دانایی و نیکی به آنان کمک کند. از این به بعد
علاقهاش روی منطق و اخلاق متمرکز شد. با طرح سئوالهای اصولی در پی ایفاء مأموریت
آسمانی خود همت گماشت، در این ضمن نه تنها تضادهای فکری گمراه کننده و ادراک
خود را روشن کرد، که دو سهم مهم خود به نام استقراء و تعریف کلی را در منطق توسعه
داد. آنچه که او کرد این بود. بزودی اصطلاحی مانند جرأت در طول مباحثه پدید آمد،
او درباره آنچه در نظر داشت، شروع به پرسیدن کرد، و آنگاه، وقتی ثابت میشد که
پاسخهای به دست آمده رضایت بخش نیستند. اقدام به استنتاج و قیاس نمونههای متنوع
جرأت میکرد، و نشان میداد که گرچه در جزییات متغایرند اما صفت مشخصهای دارند که
به وسیله آن وجودشان قابل شناخت است؛ و توضیح آن به کلام، همان تعریف است. چه بسا
همه اینها اینک بدیهی به نظر آید، ولی قبلا هرگز روشن نبود است، و این اثر بسیار
مهمی در منطق و علوم مأوراء طبیعی داشت. این امر منجر به آن شد که افلاطون و
ارسطو، مفتخر به اکتشاف مفاهیمی همچون، کیفیت و کمیت، جوهر، خواص، ذات و شکل، جنس
و نوع، و مسایل بیشمار دیگری باشند.
نوشته شده توسط: میلاد محمود آروین رضائ الان اختر
زندگی نامه پروین اعتصامی
پروین اعتصامی در سال
1285 هجری شمسی در خانواده ای دانش پرور و اهل قلم به دنیا آمد . در دوران کودکی،
زبان های فارسی و عربی را زیر نظر معلمین خصوصی در منزل و زبان انگلیسی را در
مدرسه آمریکاییها فراگرفت.
ذوق سرشار و وجدان بیدار پروین با آشناییش به فنون ادب درهم آمیخت و وی را در زمان
حیات کوتاه خود به جایگاه بلندی رساند.
دیوان پروین ، شامل 248 قطعه شعر می باشد که 65 قطعه از آن به صورت مناظره می
باشد، که به شیوه ای هنرمندانه به پند و اندرز و شرح پریشانی مستمندان و انتقاد از
عالمان بی عمل می باشد.
مناظره میان گل و
گیاه ، نخ و سوزن ، سیر و پیاز ، مور و مار، دیگ و تاوه ، مست و هشیار .....که با
طنزی لطیف همراه است ، گویای اشاراتی است واضح و روشن که وی در آن ها به ترسیم
فساد و تزویر اجتماع زمان خود می پردازد. بنابراین شعر پروین از برجسته ترین نمونه
های شعر تعلیمی به حساب می آید.
پروین رمز عظمت و
بزرگی انسان را در گرو تربیت یافتن در دامان مادر می داند و می گوید:
اگر افلاطن و سقراط
بوده اند بزرگ
بزرگ بوده پرستار خردی ایشان.
به گاهواره مادر بسی خفت ،
سپس به مکتب حکمت حکیم شد لقمان.
پروین زنی صریح
اللهجه و صادق بود که اعتقاد داشت باید از سر جان به جانبداری از حقیقت برخاست و
سخن حق را به هر قیمتی به زبان جاری کرد :
وقت سخن مترس و بگو
آنچه گفتنی است
شمشیر روز معرکه زشت است در نیام!
پروین پادشاهان را به
گرگهایی تشبیه نموده که لباس شبان بر تن کرده اند و در جایی از زبان پیرزنی
می گوید:
ما را به چوب و رخت شبانی فریفته است
این گرگ سالهاست که با گله آشناست!
پروین در سال 1320
هجری شمسی دیده از جهان فروبست.
تیمار خوار |
|
گفت ماهیخوار با ماهی ز دور خردی و ضعف تو از رنج شناست اندرین آب گل آلود، ای عجب وقت آن آمد که تدبیری کنی ما بساط از فتنه ایمن کرده ایم هیچ گه ما را غم صیاد نیست گر بیایی در جوار ما دمی نیم روزی گر شوی مهمان ما نه تپیدن هست و نه تاب و تبی دامها بینم براه تو نهان تا به ها و شعله ها در انتظار گر نمی خواهی در آتش سوختن گر سوی خشکی کنی با ما سفر گر ببینی ان هوا و آن نسیم گفت از ما با تو هر کس گشت گر که هر مطلوب را طالب شویم چشمه نور است این آب سیاه خانه هر کس برای او سزاست گر به جوی و برکه لای و گل جنس ما را نسبتی با خاک نیست آب و رنگ ما ز آب افزوده اند گر ز سطح آب بالاتر شویم قرنها گشتیم این جا فوج فوج لیک از بد خواه. ما را ترسهاست بس که بد کار و جفاجو دیده ایم بره گان را ترس می باید ز گرگ با عدوی خود، مرا خویشی نبود تا بود پایی، چرا مانم ز راه گر به چنگ دام ایام اوفتم گر به دیگ اندر، بسوزم زار زار تو برای صید ماهی آمدی |
که چه می خواهی ازین دریای شور این نه راه زندگی، راه فناست تا به سر گشته باشی روز و شب در سرای عمر تعمیری کنی صد هزاران شمع، روشن کرده ایم انده طوفان وسیل و باد نیست بینی از اندیشه خالی عالمی غرق گردی در یم احسان ما نه غم صبحی، نه پروای شبی رفتنت باشد همان، مردن همان که تو یک روزی بسوزی در شرار بایدت اندرز ما آموختن بر نگردی جانب دریا دگر بشکنی این عهد و پیوند قدیم تو به دست دوستی، کندیش پوست با چه نیرو بر هوی غالب شویم تو نکردی چون خریداران نگاه بهر ماهی، خوشتراز دریا کجاست به که از جور تو مخون دل خوریم پیش ماهی، سیل وحشتناک نیست خلقت ما را چنین فرمودند زاتش بیداد، خاکستر شویم می نترسیدیم از طوفان و موج ترس جان، آموزگار درسهاست از بدیهای جهان ترسیده ایم گردد از این درس، هر خردی بزرگ دعوت تو جز بداندیشی نبود تا بود چشمی، چرا افتم به چاه به که با دست تو در دام اوفتم بهتر است آن شعله زین گرد و کی برای خیر خواهی آمدی |
نوشته شده توسط: میلاد محمود آروین رضائ الان اختر
ارشمیدوس
ارشمیدوس دانشمند و ریاضیدان یونانی در سال ۲۱۲قبل از میلاد در شهرسراکوز یونان چشم به جهان گشود.در جوانی برای اموختن دانش به اسکندریه رفت.هنگامی که یونانیها به سیراکوز حمله بردند٫ارشمیدوس منجنیق های شگفت اوری برای دفاع از سرزمین خود اختراع کرد که بسیار سودمند افتاد.
ارشمیدوس هنگامی که در محاسبات خود غرق میشد خورد و خواب را به کلی فراموش میکرد زیرا روزی از روزها که در حمام بود با مشاهده انکه جسمی در اب غوطه ور است سبک میگردد موفق به کشف قانون مشهور اجسام شناور گردید؛ که هر جسم غوطه ور در مایعی به قدر مایع هم حجم خود سبک میگردد٫و لخت و عور از حمام خارج شد و در کو چه های سیراکورز میدوید و فریاد میزد:یافتم ٫یافتم.انچه وی یافته بو همان است که به قانون اول تعادل مایعات موسوم است.
یکی دیگر از گفته های ارشمیدوس این است: )نقطه اتکایی به من بدهید.من زمین را از جا بلند خواهم کرد.(و معلوم میشود که وی تا چه حد از اکتشاف خویش در مورد قوانین احرام به وجد امده بود.درباره او نوشته اند.هر زمینی که از شن پوشیده بود یا جایی که خاک نمناک وجود داشت برای او به منزله تخته سیاه به کار میرفت.هنگامی که مقابل اتش مینشست خاکستر ان را خارج میکرد و به ترسیم اشکال میرداخت.همبن که از حمام خارج میشد به رسم یونانیان بر تن خود روغن زیتون میمالید٫اما به جای اینکه ی از ان لباس بر تن کمند با ناخن خود بر وست بدن خویش اعداد و اشکال رسم میکرد.
در یک جنگ دریایی در شهر سیراکوز که ارشمیدوس در ان زیست میکرد طعمه وسوسه انگیزی برای ناوگان عظیم رومی بود.مارسلوس سردار رومس منتظر بود که با سرعت سیراکوز را فتح نماید.اتکای مارسلوس بر توخانه ای متشکال از ۸ کشتی بزرگ متصل به هم و بر روی انها عرشه ای به شکل چنگ ساخته بود.و بر روی انها توپهایی از نو ع مقدماتی قرار داده بود.بسا ممکن بود از مشاهده ابن دستگاه ی این ناوگان عظیم اهالی صلح جوی شهر تسلیم شوند.اما هیرون پادشاه سیراکوز تصمصیم به مقاومت گرفت.واحد جنگی مهمی تشکیل داد و به وسیله فلاخن اندازهای ارشمیدوس٫ سنگهایی عظیم با وزن ۲۵۰ کیلو را به سمت انهاپرتاب کرد و ان دستگاه عظیم هشت کشتی را نابود ساخت.
مارسلوس تصمیم گرفت از هرگونه حمله از جبهه دریا خودداری کند.او به مکار)شهری در یونان(حمله کرد و انجا را تصرف نمود.و از پشت سر به حدود شهر سیراکوز رسید. اهالی دیوانه شهر سیراکوز مشغول برگزاری جشن مهمی بودند و شراب فراوان نوشیده و مست و مخموربودند و قدرت جنگ یا دفاع نداشتند.و وقتی به هوش امدند که رومیان مشغول قتل و غارت بودند.سرباز رومی وارد اتاق ارشمیدوس شد و او مشغول
ترسیم اشکالی بود و چنان غرق در مطالعه بود که صدای نعره سرباز روسی را متوجه نشد و به قتل رسید.این ریاضی دان ۷۵ ساله در سال ۲۸۷ قبل از میلاد به جهان دیگر شتافت.
مشهور است زرگر متقلبی که بنا بود تاجی از طلا برا هرون بسازد٫مقداری نقره وارد ان کرده بود و پدشاه که تقلب صنعتگر را حدس زده بود٫ از ارشمیدوس خواست که درباره این مساله چاره ای بیندیشد.ارشمیدوس برا ی حل این موضوع قانون اجسام شناور را کشف کرد که با کمک این قانون عیار تاج را میتوانست تشخیص دهد.
نوشته شده توسط: میلاد محمود آروین رضائ الان اختر
نوشته شده توسط: میلاد محمود آروین رضائ الان اختر
نوشته شده توسط: میلاد محمود آروین رضائ الان اختر
دانشمندی بنام توماس ادیسون
نوشته شده توسط: میلاد محمود آروین رضائ الان اختر
نوشته شده توسط: میلاد محمود آروین رضائ الان اختر
گالیلئو گالیلئی معروف به گالیله
تولد : 1564 فلورانس ایتالیا
فوت 8 ژانویه 1642 فلورانس
گالیله فیزیکدان و منجم بزرگ را پدر علوم تجربی می نامند. او با استفاده از ابزار کار و نیز روش مناسب توانست بعضی از قانون های طبیعت را با استفاده از آزمایش به دست آورد و باطل بودن نظریات ارسطو را در مورد سقوط اجسام به کمک آزمایش مشخص کند.
گالیله در 19 سالگی به دانشگاه (( پیز)) راه یافت و علوم پزشکی را تحصیل کرد اما پس از مدتی به ریاضیات و فیزیک روی آورد. توجه به پدیده های طبیعت و یافتن ارتباطی میان پدیده ها از مشخصات ذهنی او بود. گفته می شود روزی که به کلیسا رفته بود متوجه نوسانات منظم چراغهای کلیسا شد. از این مشاهده اتفاقی به سوی آزمایش علمی درباره آونگ کشانده شد و قانون همزمانی نوسانات کم دامنه آونگ را به دست آورد.
گالیله در زمان استادی دانشگاه پیز ( 1592-1589) درباره سقوط اجسام مطالعه کرد و با آزمایش بر سطح شیبدار که خود مبتکر آن بود نتیجه گرفت که اگر فقط نیروی وزن بر اجسام مختلف اثر کند شتاب سقوط برای همه آنها یکسان است و به عبارت دیگر :
در جایی که هوا نیست همه اجسام با شتاب یکسان سقوط می کنند
او علاوه بر سقوط آزاد حرکت پرتابه ها را نیز مورد بررسی قرار داد و نتیجه گرفت که مسیر پرتابه ها سهمی است. در سال 1592 به تدریس در دانشگاه پادوا پرداخت و مدت 18 سال در این سمت ماند. در 1609 یک دوربین نجومی ساخت ( دوربین گالیله از یک عدسی محدب شیئی و یک عدسی مقعر چشمی تشکیل شده است) و با آن در هفتم ژانویه 1610 قمرهای سیاره مشتری را کشف کرد. کشف قمرهای مشتری و مشاهده حرکت آنها و اظها ر نظر درباره درستی نظر کپرنیک مربوط به حرکت زمین و سیارات به دور خورشید دشمنی کلیسا را به دنیال داشت.
گالیله برای اثبات درستی نظریات و مشاهدات خود به سال 1611 به رم رفت تا اعضای کلیسا با حرکت سیارات از داخل دوربین دست از دشمنی بردارند اما این عاشقان افکار خویش خود را مجاز به مشاهده آسمان با دوربین ندانستند و سرانجام به سال 1633 گالیله را به پای میز محاکمه کشاندند.
آخرین فعالیت علمی گالیله تالیف کتابی به نام گفتگو درباره دو علم جدید بود که فعالیتهای علمی خود را در رشاه فیزیک در آن نوشته است .
نوشته شده توسط: میلاد محمود آروین رضائ الان اختر
ابونصرفارابی
بونصر فارابی بزرگ ترین فیلسوف دوره اسلامی است. وی در شهر فاریاب از نواحی خراسان بزرگ، متولد شد. پدرش از سران سپاه مرزنشین بود. در جوانی طی سفری طولانی و پر رنج به بغداد رفت و نزد استادان بزرگ زمان، به تحصیل منطق و فلسفه یونان پرداخت. پس از اندک زمان، وی که به زبان های فارسی، ترکی، عربی، سریانی و یونانی تسلط کامل داشت، در فهم فلسفه یونان به پایه ای رسید که او را معلم دوم خواندند. معلم اول ارسطوست و پس از ابونصر دیگر هیچ کس را معلم نگفته اند.
فارابی در راه کسب دانش سختی بسیار تحمل کرد. شب ها در نور چراغ پاسبانان شهر کتاب می خواند و اغلب تا صبح بیدار می ماند. زندگی محدود و محقر او به خوابیدن کنار رودخانه ها و باغ ها گذشت. در همان وضع به نوشتن و خواندن روز می گذراند و شاگردان بسیار خویش را نیز همان جا تعلیم می داد. این محرومیت های مادی، اگرچه بیشتر در سال های جوانی بر او تحمیل شد اما پس از آن نیز وی با همه دانش و شهرت خویش، هم چنان ساده می زیست. نوشته اند که از سیف الدوله همدانی فاتح دمشق نیز، که او را گرامی می داشت، هر روز بیش از چهار درم که مبلغی بسیار ناچیز بود نمی پذیرفت.
سیف الدوله همدانی در روزگار زندگی ابونصر در دمشق، هنگامی که بواسط تهمت بد دینی از بغداد فراری شده بود، دمشق را گرفت و چون از افراد انگشت شمار آزاد اندیش روزگار خود بود، دانشمندانی چون فارابی و شعرا و گویندگانی چون متنیی را پیرامون خود گرد آورد. متنیی پس از آن در دربار عضد الدوله دیلمی به مقام بزرگ و والایی رسید. اما زندگی محدود و محقر ابونصر در چنین روزگار بیشتر در نتیجه عدم اعتنای بزرگان به دانش و فلسفه بود. در این دوران تعصب در عقیده و تظاهر به دین داری در بین قدرت مندان و حاکمان سخت رواج داشت. ناچار آنان که چون ابونصر فارابی دانستن و اندیشیدن درباره حقیقت را تجمل و راحت جسمانی برتر می دانستند در تنگی و فشار می زیستند.
ابونصر فارابی فیلسوف بود اما برای گذراندن زندگی ناچار به طبیبی و مداوای بیماران می پرداخت. این راهی بود که بیشتر فلاسفه اسلامی در آن روزگار پیش می گرفتند. به همین جهت حتی تا روزگار ما هنوز به پزشک، حکیم نیز می گویند، در حالی که حکیم در اصل به معنی فیلسوف و اندیشه ور است.
کتاب های فلسفه ای که تا زمان ابونصر فارابی ترجمه شده بود اغلب غلط بسیار داشت و قابل فهم
نبود. فارابی نخستین کسی است که با رنج بسیار آثار ارسطو و افلاطون را به طور کامل دریافت و در کتاب ها و رساله های خود به شرح و تفسیر و نقد آنها پرداخت. آشنایی دوباره جهان با آثار این فیلسوفان در واقع مرهون دانش و تلاش ابونصر فارابی است. وی، علاوه بر فلسفه و منطق که موضوع بیشترین آثار باقی مانده از اوست، در همه علوم زمان خود سرآمد دیگران بود. طبیبی را نیک می دانست اما در روزگار رفاه بدان نمی پرداخت. در ستاره شناسی کتابی از او باقی است که بی پایه بودن پیش گویی منجمان را ثابت می کند و آنها را بی ارزش می شمرد. کتاب بزرگ و معتبر او در سیاست نمودار اطلاع وسیع او درباره جوامع بشری است. مهم تر از همه کتابی است که وی درباره مدینه فاضله و شهر آرمانی فلاسفه نوشته است. وی در این کتاب که خود به چند بخش بسیار بزرگ و مهم تقسیم شده، با پیش بینی فلسفی و عارفانه نظریات خود را در باره جوامع انسانی بیان داشته است.
ابونصر فارابی در موسیقی نیز استادی بی نظیر بود. اختراع قانون را به او نسبت داده اند. او علاوه بر نوشتن رساله های متعدد درباره موسیقی و زبان شناسی، نوازنده ای ماهر بود. نوشته اند که وی در محضر سیف الدوله همدانی ابتدا خطای یک یک خوانندگان و نوازندگان مجلس را بازنمود، آنگاه از کیسه ای که در کمر داشت چند چوب درآورد و آنها را به هم پیوست و بنواخت. همه را خنده گرفت. پس چوب ها را درهم ریخت و ترکیبی تازه فراهم بساخت و بزد. همه به گریه درآمدند. بار دیگر چوب ها را درهم ریخت و ترکیبی تازه فراهم آورد و ضربی دیگر آغاز کرد. همه حاضران حتی پرده داران و دربان ها نیز به خواب رفتند. او آنها را خفته رها کرد و برفت.
ابونصر فارابی سعادت انسان را در ترک پیوندهای ظاهری و بستگی های مادی می دانست و معتقد بود که تنها کسی باید به فلسفه و علم روی آورد که از جهت اخلاقی سخت پاک و بی نیاز باشد. وی به تربیت نفسانی خویش و شاگردانش بسیار اهمیت می داد و در زندگی شخصی به جاه و جلال و نام و شهرت بی اعتنا بود. بی علاقه گی وی را به جمع آوری تالیفات خود ناشی از عظمت روحی او دانسته اند. با وجود این بیش از ??? رساله و کتاب از او به جای مانده که هریک در نوع خود بی نظیر است.
شیخ الرئیس ابوعلی سینا خود را شاگرد مکتب فارابی خوانده و گفته است که تنها از طریق مطالعه رساله های ابونصر توانسته است منظور ارسطو را از کتاب متافیزیک درک کند.
ابونصر فارابی در آثار متعدد فلسفی خود کوشیده است تا فلسفه را به معتقدات دینی مردم نزدیک کند، یا، به عبارت دیگر، معتقدات دینی را با اصول فلسفی از خرافه و توهم دور سازد. وی ثابت می کند
که مثلا در موضوع آغاز آفرینش، فلسفه از اخبار مذهبی دقیق تر و به توحید نزدیک تر است. افزون بر این، فارابی برای رواج فلسفه، که دانستن آن را مانند علوم دیگربرای همه مردم لازم می دانسته، کوشیده که آن را به زبان و اصطلاحات مذهبی نزدیک کند. این کار پس از او در اواسط قرن دهم میلادی به وسیله اخوان الصفا، به طور کامل در رسالات متعدد عملی گردید. اما عده ای نیز به شدت آن را مردود شمردند. امام محمد غزالی در کتاب خود بر رد فیلسوفان، ابونصر فارابی و ابوعلی سینا را به عنوان دو تن از بزرگ ترین فلاسفه برگزیده تا با رد عقاید ایشان به طور کلی فلسفه را نادرست جلوه دهد. این قبیل مباحث و درگیری های فکری نشان می دهد که فلاسفه در آن زمان تا چه حد ناچار از کناره گیری از مردم و تحمل فشارهای اجتماعی بوده اند.
ابونصر فارابی در هشتاد سالگی در دمشق درگذشت و با آن که بیش از تنی چند بر جنازه او نگریستند، مجموعه ای گران قدر از آثار خود را به زبان عربی بر جای گذاشت. اما نه عرب که فیلسوف و نابغه ای خراسانی و از جمله شخصیت های برجسته و کم نظیری است که آثار و افکارش اثری جهانی داشته است
نوشته شده توسط: میلاد محمود آروین رضائ الان اختر
خبرگزاری فارس: معاون دبیرکل حزبالله لبنان با بیان اینکه حمله به غزه با دسیسهچینی استکبار بینالمللی تحت نظر آمریکا و شورای امنیت صورت میگیرد، افزود: هر قدر فشار بیشتر شود از مقاومت عقبنشینی نمیکنیم..