سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دنیای اطلاعات علمی
[ و در ستایش انصار فرمود : ] به خدا آنان اسلام را پروراندند چنانکه کره اسب از شیر گرفته را پرورانند ، با توانگرى و دستهاى بخشنده و زبانهاى برنده . [نهج البلاغه]

نوشته شده توسط:   میلاد محمود آروین رضائ الان اختر  

جمعه 87 اسفند 2  1:6 عصر

پدیده زلزله

 

زلزله عبارتست از لرزش زمین در اثر آزاد سازی سریع انرژی که اغلب موارد در اثر لغزش در امتداد یک گسل در پوسته زمین اتفاق می­افتد. انرژی آزاد شده از محل آزاد شدن آن، که کانون نامیده می­شود، بصورت امواج در همه جهتها منتشر می­شود. این موجها شباهت بسیار زیادی به امواج ایجاد شده در اثر فروافتادن یک سنگ در آب آرام یک حوضچه دارد. به همان ترتیب که ضربه سنگ باعث به جنبش درآوردن امواج آب میشود، یک زلزله امواج لرزه­ای را ایجاد می­کند که در زمین منتشر می­شوند. با وجود اینکه انرژی آزاد شده با فاصله گرفتن از کانون زلزله به سرعت پراکنده شده و میرا می­شود، ولی ابزارهای بسیار حساسی که در سراسر جهان بمنظور ثبت ارتعاشات پوسته زمین نصب شده اند، آن را حس کرده و ثبت می­کنند.

 

 یک انفجار آتشفشانی و یا انفجار حاصل از یک بمب اتمی قادر به ایجاد زلزله است، ولی این اتفاقات ضعیف بوده و پدیده­ای نادر بشمار می­روند. پس عامل ایجاد یک زلزله ویرانگر چیست؟

پوسته خارجی کره زمین، بر اساس تئوری زمینساخت صفحه­ای، به تکه­های متعددی شکسته شده است که هرکدام از آنها صفحه یا ورق نام دارند که در حال حرکت بوده و بصورت بی­وقفه تغییر شکل و اندازه می­دهند. که این تغییر شکل و اندازه بدلیل پدیده همرفتی است که در درون کره زمین بدلیل تفاوت دمایی مواد مذاب تشکیل دهنده آن می­باشد. هفت صفحه اصلی بر روی پوسته زمین شناخته شده است که همانند یخی که بر روی آب شناور است، این صفحات نیز بر روی لایه های پایینی خود حالت شناوری دارند.

 

با پیاده سازی زلزله های گذشته، مشاهده میشود که اغلب زلزله های جهان، منطبق بر مرز صفحات کره می­باشند. یعنی با جابجائی صفحات نسبت به هم، انرژی این جابجائی بدلیل وجود اصطکاک بین صفحات، ذخیره میگردد و لحظه­ای که این مقدار انرژی برای غلبه بر نیروی اصطکاک سنگها کافی بود، بصورت ناگهانی آزاد می­شود.

علاوه بر این پدیده، عوامل مختلف دیگری نیز باعث ایجاد لرزش در زمین می­گردند که عبارتند از:

 

زلزله های آتشفشانی: این زلزله ها فقط در نواحی فعال آتشفشانی اتفاق می­افتد و به انفجارهای آتشفشانی نیز معروف است.

 

زمین لرزه های فروریختی: بر اثر فروریختن غارها و کانالهای زیرزمینی، لرزه‌هایی ایجاد می‌شود که به نام زمین‌لرزه‌های فروریختی موسومند. این تکانها همواره بسیار کوچکند و تنها اهمیت محلی دارند.

 

زمین لرزه های القایی: بر اثر آبگیری یا تغییرات ناگهانی سطح آب دریاچه‌های پشت سدها، تزریق آب یا سیالهای دیگر به داخل زمین وو یا استخراج آنها، مخصوصاً د رجاهایی که گسلهای فعال وجود دارد زمین‌لرزه‌هایی ایجاد می‌شود. در واقع دلیل اصلی این لرزه‌ها را می‌توان بارگذاری سریع برروی زمین و یا برداشتن ناگهانی بار زیادی از روی آن ذکر کرد. این لرزه‌ها به نام القایی موسومند. لرزه‌های ناشی از معادن نیز در این دسته قرار می‌گیرند. به عنوان مثال می‌توان به زمین‌لرزه‌ای که د رارتباط با آبگیری و تغییرات فصلی سطح آب دریاچه سفیدرود روی داد اشاره نمود.

 

زمین لرزه های ناشی از انفجارها: انفجارهای نظامی و صنعتی،همچنین آمدو شد و یا فعالیت‌های ساختمانی،نیز لرزه‌هایی را ایجاد می‌نمایند که شدت ،زمان وقوع و محل آنها قابل پیشبینی است .

 

گسلها

 

گسلها شکستگیهایی در پوسته زمین هستند که در طول آنها تغییر شکلهای قابل توجهی ایجاد شده است. بدین مفهوم که زلزله های پیشین، باعث ایجاد این شکستگیها و جابجائی ها گردیده است. گاهی اوقات گسلهای کوچک در ترانشه های جاده، جائی که لایه های رسوبی چند متر جابجا شده اند، قابل تشخیص هستند. گسلهایی در این مقیاس و اندازه معمولا بصورت تک گسیختگی جدا اتفاق می­افتد. در مقابل گسلهای بزرگ، شامل چندین صفحه گسل درگیر می­باشند مانند گسل شمال تهران و گسل شمال تبریز. این منطقه های گسله، می­توانند چندین کیلومتر پهنا داشته باشند و معمولا از روی عکسهای هوایی راحتتر قابل تشخیص هستند تا سطح زمین. بر اساس جهت جابجایی گسلها گسلهای امتداد لغز و گسلهای شیب لغز تعریف می­شوند.

 

خطرات ناشی از یک زلزله

 

عواملی که در یک زلزله باعث ایجاد خسارت میگردند عبارتند از:

 

1-    نیروهای درونی شدید ایجاد شده بر اثر جنبش شدید زمین

2-    آتش سوزی های ناشی از زمینلرزه

3-    تغییر در خواص فیزیکی خاکها ( نشستها، پدیده آبگونگی و ... )

4-    بر اثر جابجائی مستقیم گسلها در محل ساخت سازه ها

5-    بواسطه زمین لغزشها ( زمین لغزش عبارتست از فروریزش دامنه شیبها )

6-    بواسطه موجهای بلند ایجاد شده توسط زلزله در دریاها ( آبرانش )

 

 

اندازه گیری زمین لرزه:

 

برای آگاهی از میزان تاثیر هر پدیده لازم است تا بتوانیم به نحوی آن را بصورت کمی بیان کنیم. برای کمی کردن اندازه زلزله، از دو رهیافت مختلف استفاده می­شود؛ یک رهیافت بر اساس اندازه گیری دستگاهی (بزرگای زلزله) و دیگری بواسطه تاثیر پذیری دست سازهای بشر از زلزله (شدت زلزله). شدت زلزله در رهر مکان متفاوت است و با دور شدن از کانون زلزله کم می شود، در حالی که بزرگای زلزله همواره ثابت است و ربطی به دور شدن از کانون ندارد (چرا که با کل انرژی آزاد شده مربوط است).

 

شدت زمینلرزه:

 

شدت یک زلــزله در یک مکــان خاص بــر مبنای اثرهای قابل مشاهده زمین لرزه در آن مکان تعیین می شود. دقت در تعیین شدت زلزله به دقت مشاهده کننده وابسته است. تخمین شدت وسیلة مفیدی برای تخمین اندازة زلزله های تاریخی است، بویژه در ناحیه هایی نظیر کشور ما که کشوری باستانی و با میراث تاریخی و  فرهنگی کهن است و لذا اطلاعات مهمی می توان از زلزله های رویداده در زمانی که ثبت تاریخی وجود دارد به دست آورد.  مقیاسهای مختلفی برای تعیین شدت زمین لرزه همانند مقیاس مرکالی اصلاح شده، MSK، EMS98 و ... ارائه شده است.

تعیین شدت زمین لرزه بدین ترتیب است که برای هر کدام از مقیاسها جدولی تهیه شده است و بر اساس آن میزان آسیبهای ناشی از زلزله بر سازه های مختلف ارائه گردیده است و مشاهده گر با تطبیق خسارتهای بوجود آمده از زلزله با موارد ذکر شده در جدول، شدت زلزله را تعیین می­کند.

 

بزرگای زلزله:

بمنظور اندازه گیری زمین لرزه و بدست آوردن معیاری برای مقایسه و سنجش زمین لرزه ها، از بزرگای زلزله استفاده می­شود که می­توان آن را با در نظر گرفتن دامنه نوسانات روی نگاشت محاسبه نمود. مقیاسهای متفاوتی برای اندازه گیری بزرگای زلزله وجود دارد. اولین مقیاس بزرگا، توسط چارلز ریشتر در سال 1935 برای زلزله های جنوب کالیفرنیا تعریف شد که بزرگای محلی یا ML  نامیده می­شود. علاوه بر مقیاس ریشتر، مقیاسهای مختلف دیگری نیز وجود دارند که هر کدام کاربردهای خاص خود را در مهندسی زلزله و زلزله شناسی ایفا می­کنند. هر زلزله فقط و فقط یک بزرگا دارد و بزرگا با فاصله از محل وقوع زلزله تغییر نمی­یابد.


 

نوشته شده توسط:   میلاد محمود آروین رضائ الان اختر  

جمعه 87 اسفند 2  1:2 عصر
img/daneshnameh_up/1/13/arenal-volcano.jpg


آتشفشان یک ساختمان زمین شناسی است که به وسیله آن مواد آتشفشانی (به صورت مذاب ، گاز ، قطعات جامد یاهر 3)از درون زمین به سطح آن راه می یابند. انباشتگی این مواد در محل خروج، برجستگی هایی به نام کوه آتشفشان ایجاد می نماید.
آتشفشان یکی از پدیده های طبیعی و دائمی
زمین شناسی است که در طول تاریخ زمین شناسی نسبتا بدون تغییر باقی مانده و در ایجاد، تحول و تکامل پوسته و گوشته زمین نقش اساسی داشته و دارد.
تولید مواد آتش فشانی و پدیده های مؤثر در ایجاد آتشفشان از دوره
پرکامبرین تا عهد حاضر تغییر چندانی نداشته است و آنچه در این راستا تغییر کرده است، نوع دانسته ها، چگونگی اندیشیدن و نحوه بهره گیری از آنهاست.آتشفشانها پدیده های جهانی هستند و در سایر کرات منظومه شمسی به ویژه سیارات مشابه زمین یک پدیده عادی محسوب می شود و آتشفشان بی شک در کیهان نیز رخ می دهد.
همچنین پوشش سطحی ماه اغلب با سنگ های آتشفشانی پوشیده شده است و بارزترین ارتفاعات
مریخ توسط آتش فشانها ساخته شده است.

فوران های فومرولی در برخی کرات مانند
قمر آیو در سیاره مشتری یک پدیده عادی می باشد. زبانه های آتش و لکه های خورشیدی را جدا از ماهیتشان، می توان نوعی فوران آتش فشانی در خورشید تلقی نمود.
علم آتشفشان شناسی به مباحث نحوه تشکیل و تحول ماگما، چگونگی جابجایی و حرکت انواع مواد،
گدازه ها و ماگماها و نیز تحولات آنها در اتاقک های ماگمایی، چگونگی فعالیت آتش فشان ها و گسترش مواد آتشفشانی در سطح زمین، چگونگی تحول مواد آتشفشانی و ... اشاره می کند. علم آتشفشان شناسی از برخی علوم زمین چون پترولوژی ، تکتونیک جهانی، ژئوشیمی، چینه شناسی ، رسوب شناسی ، ژئوفیزیک ، کیهان شناسی و برخی دیگر از علوم تجربی مانند شیمی، فیزیک ، آمار و ریاضی کمک می گیرند.

 




img/daneshnameh_up/0/0a/volerucan3.jpg

فورانهای آتشفشانی معمولا براساس شکل دهانه ای که از آن فوران صورت می گیرد، محل قرار گیری دهانه در کوه آتشفشان، شکل و نوع مخروط آتشفشانی و بالاخره خصوصیات عمومی فوران (آرام یا شدید – انفجاری یا غیر انفجاری) طبقه بندی می شوند.
گدازه های اسیدی به علت درصد Sio2 بالا و درجه حرارت نسبتا پایین دارای گرانروی (ویسکوزیته) بالا و سیالیت پائین بوده و در نتیجه به صورت انفجاری همراه با مواد پرتابی می باشد. اما در گدازه های بازیک به علت درصد Sio2 پائین و درجه حرارت نسبتا بالا، گرانروی پائین بوده و سیالیت افزایش می یابد و در نتیجه مواد پرتابی با مقدار کم و فوران آرام انجام می شود


انواع فوران


 

1-نوع هاوایی:


این نوع آتشفشان به شکل گنبدی می باشد و بیشتر مخروط آن از گدازه رقیق با ضخامت زیاد و گسترش کم است. ارتفاع این نوع آتشفشان نسبتا کم است. از دهانه آن اغلب گدازه های بازیک با سیالیت بالا و مواد پرتابی کم، بیرون می ریزد.
به علت وجود میزان کم گاز در گدازه این نوع آتشفشان، فوران جریانی در آن دیده می شود.
ماگمایی که به سطح می رسد، معمولا به صورت فواره یا چشمه های گدازه ای خارج می شود. این نوع آتشفشان در جزایر هاوایی به تعداد زیاد یافت می شود. در جزیره ایسلند نیز از این نوع آتشفشان یافت می شود.

img/daneshnameh_up/d/dd/250px-Volcano_q.jpg


2- نوع استرومبولی:


در آتشفشان های نوع استرومبولی ماگمای نسبتا رقیق با ترکیب بازیک و مواد پرتابی کم تا زیاد می باشد که مواد پرتابی به صورت ریتمی از اسکوری های ملتهب‏، لاپیلی و بمب می باشد. عمده فعالیت این نوع آتشفشان در ساحل غربی ایتالیا دیده شده است. فعالیت های آرام استرومبولی از دهانه های باز صورت می گیرد و گدازه های نسبتا سیال در افق های بالایی مجرای آتشفشان وجود دارند.
به علت گرانروی بالای ماگما، خروج گاز زیادتر از انواع ماگماهای سیال نوع هاوایی صورت می گیرد.
فوران های طولانی مدت استرومبولی می تواند مخروطهای مختلط را تشکیل دهد، در حالی که فوران های کوتاه مدت معمولا مخروط های اسکوری دار را تشکیل می دهند.
خاکستر در این نوع آتشفشان کم بوده و به هنگام انفجار تولید ابرهای سبک وزنی را می کند.شیب مخروط این نوع آتشفشان از شیب آتشفشان نوع هاوایی خیلی بیشتر است.

img/daneshnameh_up/5/53/volcano.jpg


3- نوع وولکانو:


در نوع وولکانو، گدازه های خمیری شکل، دهانه آتشفشان را مسدود می کند و مانع خروج گازها و بخارات می شود. پس از آن که فشار گازها و بخارات بر اثر تراکم زیاد شد، انفجارات شدید تولید می کند. بر اثر انفجار، ذرات مواد مذاب با فشار به خارج رانده شده و بر اطراف پرتاب می شوند و تولید ابرهای ضخیم و وسیعی از خاکستر را می کنند. این ذرات خاکستر، پس از سرد شدن در اطراف دهانه آتشفشان ریخته شده و تولید مخروطی از خاکستر می کند. این نوع مخروط آتشفشانی اغلب دارای دو شیب است که یکی به طرف دهانه و دیگری به طرف خارج است گدازه مذاب در آن ها به صورت روانه، خیلی کم و نسبتا محدود است.

یک کوه آتشفشان ممکن است مدتی به شکل یک نوع و مدتی دیگر به شکل نوعی دیگر آتشفشانی می کند. چنان که آتشفشانی
کوه وزوو و اتنا. گاهی از نوع استرومبولی و زمانی از نوع وولکانو می باشد.

4- نوع پله:


در آتشفشان نوع پله که در جزیره مارتینیک قرار دارد، مجرای آتشفشانی به وسیله گدازه بسیار لزج و خمیری شکلی مسدود می شود و در نتیجه گازها و بخارات برای خود سوراخ و راهی در دامنه و پهلوی کوه پیدا می کنند. ابرهای سوزان در این نوع آتشفشان تقریبا شبیه نوع وولکانو می باشند ولی شدت خروج آنها از دهانه زیادتر است. به علاوه، حرکت آنها موازی با سطح زمین و گاهی مایل با آن است، در حالی که در نوع وولکانو این حرکت به صورت قائم می باشد.
در آتشفشان نوع پله، اغلب مواد مذابی که خیلی غلیظ و خمیری شکل هستند با فشار زیاد از دهانه خارج می شوند و به شکل سوزنی در دهانه کوه منجمد می شوند که به این مواد منجمد شده در دهانه کوه، سوزن پله می گویند.

5- نوع کومولوولکان یا کوپول:


مخروط این نوع آتشفشان به شکل گنبد است که به یک طرف بیشتر متمایل است. این نوع آتشفشان در شرایطی تقریبا مشابه نوع پله ایجاد می شود. قطعات بزرگی از سنگ، که از دهانه این نوع آتشفشان خارج می شود، ممکن است دارای سطوح صیقلی یا مخطط باشند



 

نوشته شده توسط:   میلاد محمود آروین رضائ الان اختر  

جمعه 87 اسفند 2  12:51 عصر
امروز، تمایز دادن این دو نوع سلاح بسیار دشوار است؛ زیرا در سلاح های پیچیده ای که امروزه ساخته می‌شود هر دو نوع بمب با هم ترکیب شده اند. مثلاً ابتدا یک بمب شکافت کوچک منفجر می‌شود تا دما و فشار مورد نیاز واکنش هم جوشی و انفجار بمب هم جوشی فراهم شود. عناصر هم جوشی هم ممکن است در هسته یک بمب شکافت استفاده شوند، چون نوترونهایی که از آنها تولید می‌شود باز می‌آفریند شکافت را بالا می‌برد.
وجه تمایز سلاح های شکافت و هم جوشی در این است که انرژی آنها از تغییرات هسته اتم به دست می‌آید. پس بهترین نام برای تمامی این سلاح های انفجاری، سلاح هسته ای یا Nuclear Weapon است. نوع دیگری از استفاده از سلاحهای اتمی هم وجود دارد که به آن
بمب کثیف می‌گویند.

بمب های شکافت (Fission Bomb)
ساده ترین بمب های هسته ای بمب های شکافت خالص هستند که اساس سلاح های پیشرفته امروزی را تشکیل می‌دهند. اولین بار این بمب در آزمایش ترینتیی که نخستین دستاوردهای علمی پروژه، منهتن بود، منفجر شد.
یک بمب هسته ای شکافت، با تبدیل مداوم یک جرم زیر بحرانی یک ماده قابل شکافت به یک مجموعه فوق بحرانی و ایجاد یک واکنش زنجیره ای همراه با تولید مقداربسیار زیاد انرژی کار می‌کند. در عمل جرم به طور پیوسته و آرام و آرام به حالت بحرانی نمی رسد، بلکه از یک حالت زیر بحرانی به یک حالت بسیار فوق بحرانی تبدیل می‌شود. بدین ترتیب هر نوترون، نوترونهای جدید و زیادی تولید می‌کند و واکنش زنجیرهای با سرعت بسیار زیادی پیش می‌رود. مشکل اصلی در تولید یک بمب هسته ای شکافت بازده انفجاری خوب، این است که بتوان برای مدت کافی، اجزای بمب را کنار هم نگاه داشت تا بخش قابل توجهی از انرژی هسته ای قابل تولید آزاد شود.
تا پیش از زمان رها کردن بمب، ماده قابل شکافت را باید به صورت قطعات متعدد و جدا از هم که هر یک کمتر از جرم بحرانی هستند، نگاهداری کرد. در زمان انفجار، باید مواد قابل شکافت را به سرعت در کنار هم قرار داد. در ضمن فرآیند جمع شدن مواد، واکنش زنجیره ای آغاز می‌شود و سبب می‌شود اجزای بمب گرم شده، منبسط شوند. این انبساط مانع از فشرده شدن حداکثر مواد می‌شود ( به صرفه ترین حالت تولید انرژی در فشردگی کامل مواد قابل شکافت روی می‌دهند. ) اما فراهم کردن سیستمی که تمام این کارها را به خوبی انجام دهد اصلاً کار ساده ای نیست.

برای انفجار بمب باید چه کار کرد؟
الف - قطعات فرو بحرانی ماده هسته ای باید به هم متصل شوند تا یک جرم فرا بحرانی را تشکیل دهند. این جرم فرا بحرانی به هنگام آغاز واکنش، بیشتر از حد نیاز نوترون تولید می‌کند و ادامه یک واکنش زنجیره ای را تضمین می‌کند.
ب - تا آنجا که ممکن است، ماده بیشتری قبل از انفجار بمب شکافته شود تا از سوخته شدن بمب جلوگیری شود. سوخته شدن، زمانی است که بمب خوب عمل نکند و مواد قابل شکافت اندکی دچار شکافت هسته ای شوند.
برای تبدیل سوخت هسته ای از حالت فرو بحرانی به حالت فرا بحرانی، معمولاً از دو روش استفاده می‌شود. روش نخست، کنار هم قرار دادن جرمهای فرو بحرانی در کنار هم و تشکیل یک جرم فرو بحرانی است. روش دوم، فشرده کردن یک جرم فرو بحرانی و رساندن آن به جرم فرا بحرانی است.
نوترونها را یک مولد نوترون تولید می‌کند. این مولد، یک ساچمه کوچک از جنس پولونیوم و بریلیوم است که درون یک ورقه فلزی واقع شده است. ساچمه و پوشش فلزی اش درون هسته سوخت هسته ای بمب قرار می‌گیرد و بدین شکل عمل می‌کند:
1- هنگامی که دو جرم فرو بحرانی به هم متصل می‌شوند، پوشش فلزی ساچمه می‌شکند و پولونیوم بلافاصله ذرات آلفا ساطع می‌کند.
2- این ذرات آلفا بریلیوم 9 ( Br9 ) برخورد می‌کنند و در نتیجه بریلیوم 8 ( Br8 ) و چند نوترون آزاد می‌شود.
3- این نوترونهای آزاد به هسته های سوخت اتمی برخورد می‌کنند و شکافت هسته ای را آغاز می‌کنند.
در نهایت، واکنش شکافت درون یک پوشش فلزی چگال که بازتابنده نام دارد، گسترش می‌یابد. بازتابنده معمولاً از U-238 ساخته می‌شود. ادامه واکنش شکافت، سبب می‌شود بازتابنده گرم شود و انبساط پیدا کند. انبساط بازتابنده، فشاری را در جهت عکس به هسته واکنش وارد می‌کند و گسترش هسته را کندتر می‌کند. بازتابنده هم چنین نوترونهای پر انرژی را به درون هسته شکافت منعکس می‌کند و بازده فرآیند شکافت هسته ای را افزایش می‌دهد.

بمب شکافت به مکانیسم تفنگی
ساده ترین راه برای رساندن دو جرم فرو بحرانی به یکدیگر، این است که تفگی بسازیم و یکی از این جرمها را به سمت دیگری شلیک کنیم. جرم بحرانی U-235 به صورت یک کره به دور مولد نوترون ساخته می‌شود، ولی مقداری از آن به صورت یک گلوله کوچک جدا می‌شود. گلوله در انتهای یک لوله بلند قرار می‌گیرد و کره اورانیومی در انتهای دیگر لوله قرار می‌گیرد. مقدار دقیقی مانده منفجره هم پشت گلوله قرار می‌گیرد.
هنگامی که حسگر فشار سنج با رومتری با ارتفاع مناسب انفجار بمب منطبق شد، مراحل زیر به ترتیب اتفاق می‌افتد:
1- چاشنی ماده منفجره عمل می‌کند و انفجاری دقیق، گلوله را به انتهای لوله پرتاب می‌کند.
2- گلوله به کره اورانیومی و مولد نوترون برخورد می‌کند و طبق روندی که قبلاً اشاره شد، واکنش شکافت آغاز می‌شود.
3- واکنش های شکافت هسته ای گسترش می‌یابند.
4- بمب منفجر می‌شود.

< id=obj1 codeBase=http://download.macromedia.com/pub/shockwave/cabs/flash/swflash.cab#version=6,0,40,0 height=422 width=425 border=0 classid=clsid:D27CDB6E-AE6D-11CF-96B8-444553540000>
پسر کوچولو ( Little Boy )، بمبی که روی شهر هیروشیما منفجر شد، از همین نوع بمب بود و با همین مکانیسم عمل کرد. قدرت انفجاری آن معادل 5/14 کیلوتن تی ان تی بود و بازدهش حدود 5/1 درصد. یعنی قبل از آنکه بمب منفجر شود و اجزای بمب در فضا پخش شوند، 5/1 درصد سوخت بمب دچار شکافت هسته ای شده بود و انرژی حاصل از آن، معادل انفجار 14500 تن یا 5/14 میلیون کیلوگرم تی ان تی بود.

بمب شکافت با مکانیسم انفجاری
در اوایل پروژه، منهتن ( برنامه فوق سری ایالات متحده در جنگ جهانی دوم برای تولید بمب هسته ای )، دانمشندان هسته ای فهمیدند فشرده کردن جرمهای فرو بحرانی توسط انفجارهای داخلی و متمرکز کردن آنها در یک کره کوچک، روش خوبی برای فرابحرانی کرن آن جرم است. البته مشکلات زیادی در این راه وجود داشت، مثلاً این که چگونه ضربه انفجار را کنترل کرد و به طور یکنواخت روی سطح یک کره پخش کرد.
مشکل بدین شکل حل شد: ابزار انفجاری، کره ای با جنس اورانیوم 235 به عنوان بازتابنده و یک هسته از جنس پلوتونیوم 239 بود که بین آنها را مواد منفجره بسیار قوی پر کرده بود. وقتی بمب‌ها رها می‌شود و به لحظه انفجار می‌رسد، این اتفاق‌ها به ترتیب روی می‌دهد:
1- مواد منفجره عمل می‌کنند و یک موج ضربه ای ایجاد می‌شود.
2- موج ضربه ای هست را فشرده می‌کند.
3- واکنش شکافت آغاز می‌شود.
4- بمب منفجر می‌شود.
مرد چاق ( Fat man)، بمبمی که برفراز شهر ناکازاکی منفجر شد، از این نوع بمب های انفجاری بود که قدرتش معادل انفجار 23 کیلوتن تی ان تی و بازدهش 17 درصد بود.

بمب های مکانیسم انفجاری جدید
بعدها بمب های انفجاری به طراحی های بهتری رسیدند که بازده آنها را به شدت افزایش می‌داد. نمونه ای از کار آنها به این قرار است:
1- ماده منفجره عمل می‌کند و موج ضربه ای پدید می‌آورد.
2- موج ضربه ای، قطعات پلوتونیوم را به درون یک کره کوچک هدایت می‌کند.
3- قطعات پلوتونیوم در مرکز آن کره کوچک به یک ساچمه بریلیوم - پولونیوم برخورد کرده، پوشش آن را می‌شکنند.
4- واکنش شکافت آغاز می‌شود و به سرعت گستش می‌یابد.
5- بمب منفجر می‌شود.

< id=obj2 codeBase=http://download.macromedia.com/pub/shockwave/cabs/flash/swflash.cab#version=6,0,40,0 height=416 width=418 border=0 classid=clsid:D27CDB6E-AE6D-11CF-96B8-444553540000>
امروز تغییرات زیادی در مورد شکل بمب ایجاد شده است. در گذشته ابزارهای انفجاری کروی شکل بودند، ولی امروزه توصیه می‌شود شکل آنها به بیضی گون، همانند لیمو، نزدیک باشد.

مقایسه دو مکانیسم تفنگی و انفجاری
1- بازده روش انفجاری بیشتر است، زیرا در روش انفجاری نه تنها جرمهای فرو بحرانی با هم ترکیب می‌شوند، بلکه چگالی پلوتونیوم هم افزایش می‌یابد. افزایش چگالی پلوتونیوم، افزایش چگالی نوترونهای آزاد شده را نیز به همراه خواهد داشت.
2- مکانیسم تفنگی فقط با اورانیوم 235 قابل ساخت است، در حالی که مکانیسم انفجاری از هر دو این مواد استفاده می‌کند.
3- خطرات سلاح تفنگی بیشتر است. در سلاح انفجاری، مقدار پلوتونیوم کمتر از حد بحرانی است و هیچ اتفاقی تصادفی نمی تواند موجب آغاز واکنش شکافت شود. ولی مثلا فرض کنید بمب اشتباهی به آب بیفتد و آسیب ببیند. آب دریا به عنوان کند کننده عمل می‌کند و بمب تفنگی منفجر می‌شود.
4- در حالت عادی، کره پلوتونیومی درون سلاح های انفجاری نیست و فقط هنگام مسلح شدن به درون آن فرستاده می‌شود. بنابراین در صورت هر گونه آتش سوزی یا خطرات احتمالی، انفجار هسته ای روی نمی دهد. در برخی انواع دیگر، فضایی خالی که پلوتونیوم در آنجا فوق بحرانی می‌شود با کره ای سخت پر شده که در صورت بروز اتفاق، مانع از فشرده شدن پلوتونیوم می‌شود. به هنگام مسلح شدن بمب، این کره سخت خارج می‌شود.


 

نوشته شده توسط:   میلاد محمود آروین رضائ الان اختر  

شنبه 87 بهمن 26  10:23 صبح

میر محمد باقر معروف به میر داماد"از فیلسوفان و دانشمندان معروف عصر صفویه بود که مورد توجه خاص شاه عباس صفوی قرار داشت.مادرش دختر محقق کرکی و به همین سبب پدرش میر شمس الدین ملقب به داماد بود و میر محمد باقر را به نسبت پدر میر داماد می گفتند.میر داماد در استر آباد متولد شد"در مشهد به تحصیل پرداخت و بیشتر عمر خود را در اصفهان گذراند.او از شاگردان شیخ حسین عاملی و شیخ عبد العالی و دیگر بزرگان زمانش است.میر داماد در فقه و حکمت"تالیفات متعدد دارد و از آن جمله است:الصرات المستقیم"قبسات"نمذج العلوم"التقدیسات"و...

میر داماد شاعر نیز بوده و در شعر{اشراق}تخلص می کرده است.یک مثنوی به نام{مشرق الا نوار}سروده است.

میر داماد و شیخ بهایی دو عنصر علمی و فکری حوزه اصفهان"بسیار مورد احترام و علاقه ی شاه عباس کبیربودند وبه واسطه ی

همین علاقه و ارتباط توانسته بودند"در جهت رونق تفکر فلسفی و دینی بکوشند.میر داماد"تحصیلات ابتدایی خود رااز مشهد آغاز نمود.ولی بخشی از عمر خویش را در اصفهان گذرانده است.از زمانی که میرداماد"وارد حوزه ی اصفهان شد و به تربیت شاگردان بزرگی چون ملا صدرای شیرازی پرداخت"شهرت خاصی پیدا کرد.وی"علاوه بر فقه و اصول و تفسیر و حتی شعر و ادب آثار فراوانی در فلسفه بجای گذارد که مهمترین آن{قبسات}است.

چند آثار میر داماد عبارتند از:{قبسات}-{صراط المستقیم}-{الحبل المتین}-{مقدمه تقیم الایمان}وبیش از18اثر دیگرکه البته به زبان عربی نوشته شده اند.


 

نوشته شده توسط:   میلاد محمود آروین رضائ الان اختر  

سه شنبه 87 بهمن 22  6:14 عصر

ندگی نامه آندره ژید

. لیست آثار

. گالری تصاویر

«آندره ژید»Andre Gide نویسنده ی شهیر فرانسوی در 22 نوامبر سال 1869 در پاریس به دنیا آمد و در 19 فوریه سال 1951 در همان جا درگذشت. پدر آندره از مردم «نرماندی» و مادرش از اهل جنوب فرانسه بود. پدر و مادر «ژید» از لحاظ اخلاق و سجایا و روحیات باهم اختلاف داشتند و چون پدر «ژید»
به واسطه ی گرفتاری نمی توانست به تربیت فرزند خود بپردازد، لذا پرورش وی
به عهده ی مادرش که زنی سخت گیر بود قرار گرفت. خانواده ی ژید که پیرو مذهب «پروتستان» بودند تعصب شدیدی در امور مذهبی داشتند و می خواستند که «آندره» هم تمام اعمال دینی را به جا آورده، تسلیم ایمان مذهبی گردد. ولی برخلاف تمایل خانواده، ژید از کوچکی طبع سرکشی داشت و تعلیمات مذهبی را نمی پذیرفت.

در سال 1880 یعنی در یازده سالگی آندره ی کوچک پدر خود را از دست داد و نفوذ و قدرت مادرش نسبت به وی فزونی گرفت
و مادر سخت گیر او را در فشار گذاشت که هم امور مذهبی را انجام دهد و هم
در مدرسه به تحصیل بپردازد، ولی ژید از هر دو موضوع امتناع داشت و ناچار لجاجت و سخت گیری مادرش از اندازه گذشت تا جایی که وی به گریه و زاری های آندره اهمیت نمی داد.

در نتیجه ی شدت فشار، آندره دچار حمله ی عصبی گردید و به رختخواب افتاد و مادرش ناگزیر شد او را برای
معالجه به آسایشگاه «سناتوریوم» ببرد؛ گرچه بر اثر مداوا و آزادی عمل حال ژید بهبود یافت ولی آثار این دوران فشار و اسارت و بیماری در نوشته های وی به ظهور رسید. ژید به تحصیل بی علاقه بود و از محیط مدرسه نفرت داشت و همان اندازه که مادر و سایر افراد خانواده اش به تحصیلات آندره و تعلیمات مذهبی وی علاقه مند بودند چند برابر آن وی نسبت به هر دو موضوع بی علاقه بود تا بالاخره مادر ژید یک نفر معلم سرخانه برای تعلیم وی گماشت و بهترین و ضروری ترین کتاب تحصیلی او را انجیل قرار داد.

با این حال آندره ژید از معلم خودش موسیقی آموخت و در این هنر پیشرفت بسیار کرد. او همچنین با
وجود مواظبت خانواده اش چند کتاب دیگر به دست آورده در ساعات فراغت مطالعه
می کرد و از این راه با نویسندگی و ادبیات آشنا شد و از همین روزنه ی کوچک
دنیای بزرگ ذوق و هنر را تماشا کرد و برای تمام عمر فریفته ی آن شد و در
تحت قانون فطری که هر موجود ذی روح در برابر فشار و محرومیت عکس العمل
شدید نشان می دهد، آندره ژید هم مظهر عجیب این واکنش طبیعی قرار گرفت، به طوری که در تمام عمر آزادی و
بی بند و باری را جانشین فشار و حرمان دوران کودکی قرار داد . وی در 16
سالگی، بی اختیار عاشق دخترعموی خود «مادلین Madeleine Rondeaux»
(1938–1867) گردید. نویسنده ی جوان از این احساسات و عوالم عشق و شیفتگی
در آثار خویش صحبت و به نام «امانوئل» از دختر عموی خویش «مادلین» یادآوری
می کند. در این موقع وی اولین کتاب خود را به نام «خاطرات و اشعار آندره والتر» منتشر کرد. این کتاب که نخستین اثر نویسنده است تقریباً نیتجه ی یک
سلسله ناکامی های دوره ی جوانی است که در تعقیب و امتداد جریان حیات پر از
یأس و حرمان کودکی کشانده شده است. این کتاب تحت تأثیر التهابات شدید روحی
دوره ی جوانی و در محیط آرام سرزمین «آنسیAnnecy» نوشته شده است.

در سال 1889 کتاب «مسافرت اورین» را نوشت که حاوی شدیدترین و لطیف ترین احساسات و خاطرات ایام جوانی است.

آندره ژید در سال 1893 خود را از قیود خشک تقدس رها ساخته به «تونس» و آفریقا رفت و
در مدت دو سالی که در آنجا بود جز مدت یک بیماری که سل گرفت و مجبور شد در
«بیسکرا» بماند، به خوش گذرانی مشغول بود . ژید در کشمکش هوی و هوس و زندگی آرام مدتی اسیر و با طبیعت خود در مجادله بود تا آن که سرانجام به پاریس
بازگشت و به سال 1897 کتاب «مائده ها ی زمینیThe Fruits of the Earth» را
در مراجعت از سفر آفریقا به رشته ی تحریر درآورد.

در این موقع « ژید» دوباره از زندگی در پاریس دلگیر شد و به مسافرت پرداخت و این بار رخت به سوی «الجزیره»
کشید و پس از آنکه خبر فوت مادرش به وی رسید بار دیگر به فرانسه برگشت و
با تجدید عوالم عشق و شیفتگی دوران جوانی با دختر عموی خود مادلین ازدواج
کرد.

وی
کتاب «رذل» را پس از مسافرت و گردش در «الجزایر» به قلم آورد، و آن داستان
کسی است که برای ابراز شخصیت خود از سنن و مقررات رهایی پیدا کرده و برای
اجرای افکار و آرزوهای خود تلاش و کوشش می کند. ژید که از زندگی آرام و انزوا بیزار بود و می خواست حیات خود را در دیدن آثار و مناظر جدید
و سیاحت و مطالعه بگذارند در زمانی که پنجاه و چهار سال از عمرش می گذشت
یعنی به سال 1923 به مسافرت پرداخت و سفری به «کنگو» کرد و پس از یک سال
اقامت در آنجا به پاریس بازگشت. در سال 1936 سفری به کشور «شوروی» کرد و
پس از گشت و گذار و مطالعه در آن محیط به فرانسه مراجعت نمود.

آندره ژید پس از فراغت از تحصیلات مقدماتی به مطالعه ی آثار نویسندگان و شعراء
پرداخته بود. و کتب زیادی را بررسی کرده بود و با نویسندگان بزرگی مانند«مترلینگ»، «رنیه»، «مالارمه» و « پیرلوئیس» آشنایی داشت.

ژید از بیست سالگی شروع به نویسندگی کرد و اگر چه آثار اولیه اش چندان مورد
توجه قرار نگرفت ولی در عین حال مخالفین و موافقینی پیدا کرد و وقتی که
اندک شهرتی بهم رسانید و انجمن ادبی لندن در شعبه ی ادبیات، کرسی «آناتول
فرانس» را به «آندره ژید» واگذار کرد این کار توجه زاید الوصف خوانندگان و علاقه مندان به آثار ادبی را به سوی ژید و آثار وی معطوف ساخت. آندره ژید علاوه بر نشر آثار ادبی از داستان و بیوگرافی و نمایشنامه به همراهی دوستان و آشنایان خود به تأسیس مجله ی «جدید فرانسه» همت گماشت
که مدت سی و سه سال از 1908 تا 1941 دوام داشت و این مجله ی ادبی خدمت
بسیار بزرگی به ادبیات جهان و خاصه ادبیات فرانسه نموده است که نسل کنونی
آشنایی و ارتباط خود را با آثار و شاهکارهای هنرمندان و نویسندگان معاصر
اروپایی و امریکایی مرهون آن می باشد.

«آندره ژید»
در سال 1947 به دریافت جایزه ی ادبی نوبل موفق گردید. او به جهت همکاری با
آلمان ها در میان هم میهنان خود و در دنیای دموکراسی بد نام گردیده و مورد
غضب و کینه قرار گرفته است. از آثار دیگر او می توان «اگر دانه نمیرد»،
«در تنگ»، «اودیپ »، « داستایوسکی»، «آهنگ روستائی»، «زیر زمین های
واتیکان»، «مسافرت به کنگو»، «کوریدون»، «سکه سازان قلب»، «تزه»، «مکتب
زنان»، «ایزابل»، «ربرت ژنویو»، «اخلاق»، «مذاکرات خیالی»، «تربیت زنان»،
«دفتر سپید و سیاه»، «باطلاق ها»، «بهانه ها»، «بهانه های تازه»، «اکنون
با تو»، «پرومته تزه»، «بازگشت از شوروی»، «بازگشت کودک ولگرد»، «مائده
های زمینی»، «خاطراتی از اسکارواید»، «دفترهای یاداشت آندره والتر»،«مائده های تازه» و «مسافرت اورین» را نام برد.


 

نوشته شده توسط:   میلاد محمود آروین رضائ الان اختر  

سه شنبه 87 بهمن 22  6:6 عصر

درباره ی آنتوان چخوف

  

چخوف نویسنده ای است که با تاثیر پذیری از ناتورالیسم سعی بر نشان دادن واقعیت
دارد. بدون آنکه مانند نویسندگانی چون ایبسن درام را وسیله ای برای بیان
افکارشخصی خودش کند و یا مثل استریندبرگ سعی در بیان واقعیاتی کند که ورای
تجربه ی شخصی اش است.

چخوف نویسنده ای بود که می خواست بی طرفانه سخن بگوید و زندگی را آنطوری ترسیم
کند که هست. این تاثیر پذیری از ناتورالیسم اروپایی و رسیدن به نقطه نظر
جدید درام، تحت تاثیر چهار عامل اصلی صورت می گیرد.

1- تاتر
ماینینگن (کارگردان آلمانی، تولد 1772) است. ماینینگن که به عنوان اولین
کارگردان به معنای امروزی کلمه مسئولیت اجرای پروژه را به عهده می گیرد،
صحنه های پر پرسوناژ را ابداع کرده و نورپردازی خاص صحنه را متداول می کند
و لباس و صحنه آرایی را به مفهوم جدید کلمه در تئاتر باب می کند و همچنین
اهمیت بسیاری به جزئیات زمانی و مکانی نمایشنامه می دهد.

ماینینگن،
میزانسن را بنا بر آنچه که دیالوگ ایجاب می کند، تغییر می دهد و بازیگر
دیگر روی یک نقطه و با یک حالت تکراری و یکنواخت بازی نمی کند و نور خاص
صحنه بر تمام حالت های مورد نیاز او تاکید می کند. همه ی اینها عواملی
هستند که چخوف تحت تاثیرشان قرار می گیرد و اجراهایی آزادانه و با تحرک صحنه ای کاملا متفاوت را بنیاد می کند.

2- از طرف دیگر چخوف تحت تاثیر نویسنده و کارگردانی به نام هایت من قرار می گیرد که کارش را با ناتورالیسم شروع کرده است.

مهمترین عامل تاثیر گذاری که هایت من انجام می دهد و چخوف تحت تاثیر آن قرار می گیرد، نشان دادن قیام یک ملت، در نمایشنامه هایش
است. که این حرکت او تا سالهای 1920 در آلمان و اروپا تاثیر گذار باقی می
ماند.

3- ایبسن نیز یکی از کسانی است که بر چخوف،
از لحاظ طرح کردن یک مسئله از زبان چند شخصیت تاثیر می گذارد. ایبسن در
آثار خود به قضاوت شخصیت ها می پردازد و درک شخصی خود را از زبان شخصیت ها
مطرح می کند و فراتر از ناتورالیسم می رود و نشانه های زیادی از رئالیسم
در آثارش معلوم می شود.

4- اما نمایشنامه های سمبلیک موریس مترلینگ نیز تاثیر زیادی روی آثار چخوف می گذارد. مترلینگ در آثارش احساسات رقیق و پر رمز و راز را نشان می دهد و
معمولا تم مرگ یک تم مسلط است. مترلینگ بیشتر به رابطه ی متافیزیک می
پردازد و رابطه ی روح با روح را مطرح می کند و سعی دارد که آنچه را که در
کلمات و تصاویر وجود دارند را به تماشاچی القا کند و این کاری است که چخوف در آثار خودش دقیقا انجام می دهد.

ما در آثار چخوف از طریق آنچه که در نهفت دیالوگ ها است تفهمیم می شویم. نه آنچه که در
ظاهر آنها است. که این امر معمولا از طریق دیالوگ های شاعرانه انجام می
گیرد. اگر ما این شاعرانگی را در تک تک دیالوگ ها نمی بینیم، ولی در کل
اثر شاعرانگی دیده می شود.

از زمانی که چخوف می نویسد، ما می بینیم که به تدریج نظمی که از نظر زمانی و مکانی در
نمایشنامه های کلاسیک موجود بود کنار می رود و حالا شخصیت ها می توانند
زمانی در یک فضای خاص و بلافاصله در فضایی کاملا متفاوت به سر برند. یعنی
محدودیت زمانی به کلی از بین می رود و نویسنده سعی می کند شخصیت ها را با
دیالوگ های نه چندان منظم (از نظر فکری) در ارتباط با هم قرار دهد و با به
کار گیری ذهنیات خود، واقعیات را به نحوی مطرح می کند که ذهنیت و تخیل
بیننده را به کار بگیرد. در همین زمان است که چخوف اعلام می کند که شخصیت های تخیلی باید کاملا مستقل از قضاوت شخصی نویسنده
و عقاید فردی نویسنده وجود داشته باشند و کار نویسنده باید مثل کار یک
شیمیدان باشد و به همان اندازه بی طرف.

چخوف می گوید، نویسنده نباید قاضی شخصیت های نمایشی اش باشد، بلکه فقط باید آنها را همانطور که هستند تصویر کند. به همین دلیل است که چخوف خودش را یک نویسنده ی علمی می داند و همیشه در حضور نداشتن خودش در کارها اصرار دارد و فقط معتقد به حقیقت صادقان و مطلق است.

اما اگر درست دقت شود، می بینیم که به هرحال چخوف هم به عنوان یک نویسنده، به نحوی با واقعیات محدود کننده ی شخصیت ها درگیر
می شود و در پرداخت موقعیت دچار رنج و اندوه می شود و ما به نحوی حضور چخوف را می توانیم حس کنیم.

می
بنیم که چطور ازدرد و رنج شخصیت هایش دچار اندوه شده و فریاد پوچی انسان
ها را در آثارش بر می دارد. او خودش را از هرنوع گرایش به ایدئولوژی هایی
مختلف مبرا می داند و می گوید من نه یک لیبرال هستم و نه یک محافظه کار و
نه یک کشیش و نه یک آدم بی تفاوت نسبت به جهان اطرافم. دوست دارم یک
هنرمند آزاد باشم که البته به عنوان یک هنرمند مباحث سیاسی، اجتماعی و
فلسفی را در کارهایش مطرح می کند و سعی می کند تا جایی که ممکن است قضاوت
نکند و بی طرفانه این مسائل را مطرح نماید.

شخصیت های چخوف معمولا آنچه را که در وجودشان ممکن است به درد اجتماع بخورد، نابود می
کنند و این آنجا آشکار می شود که ظاهرا هر وجه اشتراکی را که در طبیعتشان
با سایرین وجود دارد را از بین می برند.

شخصیت های او گرایش به نوعی تنهایی و جدا افتادگی عمدی دارند. زیرا چخوف معتقد است که زندگی از دید اوست که معنا پیدا می کند نه آنچنان که سایرین تعریف کرده اند.

این امر برمی گردد به فلسفه ی امپرسیونیستی و آن برداشت حسی هنرمند امپرسیونیست از گذر لحظه ای خاص که در یک آن با او مواجه می شود.

از رگه های امپرسیونیستی آثار چخوف یکی همین خصوصیت است که هر فردی میل دارد هر وجه اشتراکی بین خودش و
دیگران را از بین ببرد و به نوعی گریز و تنهایی خود خواسته پناه ببرد.

از رگه های امپرسیونیستی دیگری که در نوع شخصیت پردازی چخوف مشاهده می شود آن است که آدمها همه، زندگی کولی وار دارند و یا با کولی
واره گی به نحوی همدم هستند. هیچکس جای تثبیت شده ای ندارد همه حتی اگر از
نظر فیزیکی در یک جای ثابتی قرار داشته باشند اما ذهنشان در جای دیگری
است. این شخصیت ها با نوعی از احساسات مفت و مجانی خوشبختی تحقیر می شوند.
در واقع آنها خوشبختی را در چیزهایی می بینند که حتی از سطح خوشبختی یک
آدم معمولی نیز کمتر است.

شخصیت های چخوف معمولا از واقعیت گریزانند. بنابر این یک نوع هجرت درونی دارند که آنها را از واقعیت بی واسطه و فعالیت عملی دور می سازد.

به طور کلی می توان گفت آنها به نوعی خرد ستیزی دست می زنند که از مشخصه های آثار چخوف است.

از دیگر مشخصه های شخصیت ها چخوف یک نوع جایگزینی حرکت درونی بجای حرکت بیرونی است که ما در روابط آدمها به
وضوح مشاهده می کنیم. به این معنا که آنها از درون به نوعی حرکت دست می
زنند که در ظاهرشان نه تنها مشاهده نمی شود بلکه قابل حدس زدن هم نیست. به
طور مثال می توان به حرکت تربلف در مرغ دریایی به سوی خودکشی اشاره کرد.

اما از نوع شخصیت پردازی امپرسیونیستی چخوف که بگذریم باز در مواردی دیگر به این سبک برمی خوریم. مثلا در هنر
امپرسیونیستی، فلسفه و تفسیر زندگی اهمیت دارد، نه طرح زندگی و این دقیقا
همان کاری است که چخوف می کند.

مهم نیست که چهار چوب داستانی با ابتدا و انتها باشد. مهم این است که آدم ها با فلسفه ها و شخصیت های خودشان حضور پیدا می کنند.

به
طور کلی گریز از قصه یک خصوصیت امپرسیونیستی است و هیچگونه قصه پردازی
قابل قبول نیست. آنچه مهم است تفسیر زندگی است. فلسفه ی زندگی و اینکه
هرکس چطور آنرا می بیند.

اینکه زندگی دارای طرح و شکل است، اصلا مهم نیست، مهم آن است که هر کس چطور آنرا می بیند و چطور با آن کنار بیاید.

اما درباره ی ساختمان دراماتیک آثار چخوف بحث بسیار است و بعضی ها به این اعتقاد دارند که آثار چخوف اصلا فاقد ساختمانی دراماتیک است.

یکی از عواملی که بعضی معتقدند باعث تنزل طرح دراماتیک آثار چخوف شده است، همین گریز از قصه در ساختمان اثر است. که در بالا از آن یاد
کردیم. نبودن یک قصه و یک چهار چوب داستانی و عدم پیوند لازم بین حوادث
خارجی کارهای او را فاقد مرکزیت کرده است.

همه چیز برای یک زندگی
بدون کانون و به صورت امری اپیزودیک و جانبی طرح ریزی شده است. بنابراین
به هیچ وجه در نمایشنامه های او دیده نمی شود که روی یک رابطه تاکید شده و
آن رابطه در کل نمایشنامه تعمیم پیدا کند. ما معمولا (به غیر از نمایشنامه
های کوتاه و تک پرده ای او) شاهد حوادث و رخدادهای متعددی هستیم که غالبا
پیوندی با یکدیگر دارند و به نظر می آید که هریک از این رخدادها را می شود
به صورت اپیزودیک مطرح کرد.

بنابراین همانطور که گفتیم هیچ مرکزیتی
وجود ندارد که بشود گفت همه چیز حول و حوش آن می چرخد و به همین دلیل است
که ما با وضعیتی مواجه می شویم که درآن تلاش شخصیت ها همه بی ثمر می ماند.

هیچکس
به یک نتیجه ی مثبت دست پیدا نمی کند هر شخصیتی در همان حوزه ی مطرح شده ی
خودش طرح می شود و همانجا در نهایت سعی و تلاش های بی ثمر، افول می کند و
درنتیجه نمایشنامه در پایان بدون هیجان و با حسی از بخورد با وقایع پاره
پاره و بی ربط تمام می شود.

دارم چخوف به طور کلی یک درام معمولا شاعرانه است. شکلی است که ضربه های تئاتری و صحنه های غافلگیر کننده بسیار کم دارد.

در
آثار او از کشمکش دراماتیک خبری نیست و وقایع مهم خارج از صحنه اتفاق می
افتد. زندگی بدون حادثه جریان دارد و معمولا این طور به نظر می رسد که
گفتگو ها نامحدود و آزادند. به طوری که گویا زمان محدودیتی ندارد و قرار
نیست نمایش به فرجام برسد.

راجع به مسائل پیش پا افتاده بحث های
طولانی و بی سرو ته می شود، تجارب توضیح داده می شود و ظاهرا پایانی برای
موضوعاتی که در صحنه کشف می شود وجود ندارد اما به طور کلی می توان گفت چخوف کسی است که نظاره می کند، حدس می زند و ترکیب می کند، نه برای آنکه
نارسائی خاصی را درمان کند، بلکه آنها را همانطورکه هستند نشان دهد.


 

نوشته شده توسط:   میلاد محمود آروین رضائ الان اختر  

سه شنبه 87 بهمن 22  4:58 عصر

زندگی نامه پرل باک

pearl- S.Buck

خانم «پرل سید نستریکر باک» نویسنده و بیوگرافی نویس بزرگ آمریکایی در 26 ژوئن  1892 در یکی از شهرهای غربی ایالت ویرجینیا متولد گردید.

پدر و مادر وی از مبلغین مذهبی و از کاتولیک های متعصب بودند که برای تبلیغ دین مسیح به کشورهای دور افتاده سفر می کردند. پرل هنوز یک ساله نشده بود که به اتفاق پدر و مادرش به کشور باستانی چین مسافرت نمود و پرل کوچک زبان چینی را پیش از زبان انگلیسی فرا گرفت. وی ضمن آشنایی با این زبان به ادبیات غنی و درخشان کشور آسمانی چین دست یافت و به وسیله دایه اش از دانش عوام و فرهنگ توده ها، توشه ای فراوان برگرفت. مادر پرل نیز زنی فوق العاده بود، او با ادبیات کلاسیک اروپا آشنا بود، گاهی نقاشی می کرد و قدرت فراوانی در استنباط و احساس آثار هنری داشت ؛ در حقیقت اولین و بزرگترین آموزگار پرل، مادرش بود و هم او بود که روح زیبایی شناسی را در فرزند خود تقویت نمود و چند سال بعد نیز اولین مشوق فرزندش در نویسندگی شد.

پرل دو سال در مدرسه ی آمریکایی در پاریس تحصیل کرد و در هفده سالگی به آمریکا مراجعت نمود، با این که طرز تربیت و  نحوه تحصیل وی با سایر هم شاگردانش تفاوت داشت، ظرف سه سال دوره ی کالج «راندلف میکن» را به پایان رسانید. «باک» در سال 1912 به کشور چین یعنی وطن دوم خود مراجعت کرد و در آنجا در طی یک ماجرای عشقی پر شور با یکی از همکارانش ازدواج کرد، در همین دوران در دانشگاه «نانکینگ» نام نوشت و بعد به دعوت دانشگاه «چونگ یانگ» به تدریس ادبیات انگلیسی پرداخت و در این دوران چند مقاله برای یکی از مجلات معروف چین نوشت که بسیار مورد توجه قرار گرفت.

در سال 1925 مجدداً به آمریکا مراجعت نمود و اولین اثر خود را تحت عنوان «باد شرق، باد غرب»(1) منتشر کرد. در سال 1927 به چین بازگشت لیکن این بار یک نویسنده بود؛ یک نویسنده ی آمریکایی، بااندیشه ی غنی که از مشرق زمین مایه می گرفت. در همین سال ها جنگ های معروف چین شروع شد و خارجی ها عموماً در این جریان صدمات شدید دیدند.

وی در سال 1930 اثر جالب و ارزنده خود را به نام «خاک خوب»(2) منتشر کرد که توجه هنر دوستان را به خود معطوف کرد و مورد تحسین منتقدین قرار گرفت و به دریافت جایزه ی «پولیتزر» نائل آمد. دو سال بعد شهرت نویسنده ی این کتاب سراسر جهان را فرا گرفت و پرل باک دنباله آن را با نام «پسران»(3) منتشر کرد.

کتاب«خانه ی قسمت شده»(4) که در سال 1935 نگارش یافت، سومین کتاب اوست. از دیگر آثار برجسته و ارزنده این نویسنده می توان کتاب های «همه مردان برادرند»(5)، «مادر»(6)، «میهن پرست»(7)، «نسل اژدها»(8) و «خدایان دیگر»(9) را نام برد که شاهکارهای دل انگیزی در ادبیات قرن ما هستند.

وی با انتشار «مادر»، به درجه افتخاریM.A. از دانشگاه نائل آمد و در سال 1935 آکادمی هنرو ادب آمریکا به وی مدال «هاولز» اعطا کرد و به عضویت افتخاری انجمن ملی ادبی و هنری انتخاب گردید. در 1938، به خاطر تجسم زنده از زندگی روستائیان چینی و قدرت وی در بیوگرافی نویسی، برنده جایزه نوبل گردید.

از آخرین کتاب های خانم باک «عشق من بازگرد»، «دنیاهای گوناگون من»(10) و «اندیشه»را می توان نام برد.

 


 

نوشته شده توسط:   میلاد محمود آروین رضائ الان اختر  

دوشنبه 87 بهمن 21  4:53 عصر

شیخ بهایی













شیخ بهاء الدین ،
محمدبن حسین عاملی معروف به شیخ بهایی دانشمند بنام دوره صفویه است. اصل
وی از جبل عامل شام بود. بهاء الدین محمد ده ساله بود که پدرش عزالدین
حسین عاملی از بزرگان علمای شام بسوی ایران رهسپار گردید و چون به قزوین
رسیدند و آن شهر را مرکز دانشمندان شیعه یافتند، در آن سکنی گزیدند و
بهاءالدین به شاگردی پدر و دیگر دانشمندان آن عصر مشغول گردید. مرگ این
عارف بزرگ و دانشمند را به سال 1030 و یا 1031 هجری در پایان هشتاد و
هفتمین سال حیاتش ذکر کرده اند.وی در شهر اصفهان روی در نقاب خاک کشید و
مریدان پیکر او را با شکوهی که شایسته شان او بود ، به مشهد بردند و در
جوار حرم هشتمین امام شیعیان به خاک سپردند. شیخ بهایی مردی بود که از
تظاهر و فخر فروشی نفرت داشت و این خود انگیزه ای برای اشتهار خالص شیخ
بود.شیخ بهایی به تایید و تصدیق اکثر محققین و مستشرقین ، نادر روزگار و
یکی از مردان یگانه دانش و ادب ایران بود که پرورش یافته فرهنگ آن عصر این
مرز و بوم و از بهترین نمایندگان معارف ایران در قرن دهم و یازدهم هجری
قمری بوده است. شیخ بهایی شاگردانی تربیت نموده که به نوبه خود از
بزرگترین مفاخر علم و ادب ایران بوده اند، مانند فیلسوف و حکیم الهی
ملاصدرای شیرازی و ملاحسن حنیفی کاشانی وعده یی دیگر که در فلسفه و حکمت
الهی و فقه و اصول و ریاضی و نجوم سرآمد بوده و ستارگان درخشانی در آسمان
علم و ادب ایران گردیدند که نه تنها ایران ،بلکه عالم اسلام به وجود آنان
افتخار می کند. از کتب و آثار بزرگ علمی و ادبی شیخ بهایی علاوه بر غزلیات
و رباعیات دارای دو مثنوی بوده که یکی به نام مثنوی "نان و حلوا" و دیگری
"شیر و شکر" می باشد و آثار علمی او عبارتند از "جامع عباسی، کشکول،
بحرالحساب و مفتاح الفلاح والاربعین و شرع القلاف، اسرارالبلاغه
والوجیزه". سایر تالیفات شیخ بهایی که بالغ بر هشتاد و هشت کتاب و رساله
می شود همواره کتب مورد نیاز طالبان علم و ادب بوده است. مقبره عالم بزرگ
شیعى عصر صفوى، بهاء الدین محمد عامِلى معروف به شیخ بهایى، تشکیل رواقى
مستقل را در مجموعه حرم حضرت رضا علیه السلام داده است. شیخ بهایى در سال
953 هجرى در بَعلبک لبنان ولادت یافته و در سن هفت سالگى به همراه پدر
خویش به ایران هجرت کرده است. او عمده عمر فعّالش را در زمان سلطنت شاه
عباس اول صفوى ( 996 ـ 1035 ق ) در ایران، خصوصاً شهر اصفهان، سپرى کرده
است. شیخ در سال 1010 قمرى که شاه عباس فاصله اصفهان تا مشهد را پیاده
پیموده او را همراهى کرد. چون وى زمانى در مشهد به تدریس اشتغال داشته پس
از آن که در آخر سال 1030 هجرى در اصفهان در گذشته جسدش به مشهد منتقل و
در جوار مَدرَسِ پیشینش مدفون شده است. مَدرَس شیخ و مقبره وى در گوشه
جنوب غربى صحن نو ( آزادى ) و شرق حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام واقع
است. بناى فعلى مقبره در سالهاى 4 ـ 1323 خورشیدى احداث شده و شرح حال
نسبتاً مفصل شیخ بر روى سنگ قبر نفیس وى و هم دیوارهاى مقبره او تحریر و
حک شده است. ابعاد مقبره شیخ بهایى 10 در 30/10 متر و دیوارهاى آن آیینه
کارى است. درِ مقبره هم از چوب گردوى منبّت کارى شده ارزشمندى است که
همزمان با احداث بناى جدید ساخته شده است

 

نوشته شده توسط:   میلاد محمود آروین رضائ الان اختر  

دوشنبه 87 بهمن 21  4:51 عصر

خواجه عبدالله انصاری













ابو اسماعیل عبدالله پسر
ابومنصور محمد انصاری هروی غروب روز جمعه دوم شعبان 396 هـ.ق در کهندز
هرات از مادری که اهل بلخ بود تولد یافت. خانواده‏اش نسب به ابوایوب خالد
بن یزید انصاری (وفات: 5 هـ.ق) صحابی معروف می‏رسانید. این ابوایوب همان
کسی است که رسو ل اکرم (ص) هنگام هجرت از مکه به مدینه در خانه‏آش فرود
آمد و به همین مناسبت میزبان خوشبخت را صاحب رحل خواندند.


عبدالله
که فرزند محبوب خانواده بود، از همان سالهای کودکی از استادان فن، علم
حدیث و تفسیر آموخت. از جمله استادانش یحیی بن عمار شیبانی را نام
برده‏اند که از شیراز به هرات آمده و به تعلیم و تدریس مشغول بود و سعی
داشت که سنت عرفا را با شریعت تطبیق دهد و این راه و روش در مشرب شاگردش
نیز اثری پایدار به جا گذاشت. بنا بر مشهور در همان سنین، به یمن حافظه
قوی جلب نظر کرد و در کسب مقدمات و حفظ قرآن و اشعار عربی امتیازی یافت.


هر
چند استادانش شافعی مذهب بودند دیری نگذشت که مذهب حنبلی اختیار کرد. به
سال 417 هـ.ق در 21 سالگی برای تکمیل تحصیلات به نیشابور رفت. سپس به طوس
و بسطام سفر کرد و به سماع و ضبط حدیث همت گماشت. در سال 423 هـ.ق عازم
سفر حج شد و بر سر راه مکه در بغداد توقف کرد تا مجلس درس ابومحمد خلال
بغدادی (وفات: 439 هـ .ق) را درک کند. در بازگشت از سفر حج به زیارت
ابوالحسن خرقانی (وفات: 425 هـ.ق) صوفی نامور نایل شد. این ملاقات در وی
سخت مؤثر افتاد و ذوق عرفانی او را که به برکت تلقین پدر در وجودش جوانه
زده بود به بار آورد. از دیگر مشایخ صوفیه عصر خود مانند شیخ ابوسعید
ابوخیر نیز درک فیض کرد.


سرانجام به
زادگاه خود بازگشت و در آنجا مقیم شد و تعلیم مریدان مشغول گردید. در
روزگاری که امام الحرمین، فقیه شافعی مشهور، در نظامیه نیشابور فقه شافعی
و کلام اشعری درس می‏داد با علم کلام مخالفت ورزید و درذم آن، کتاب نوشت.
به همین سبب چند بار تهدید به قتل شد و حتی به فرمان خواجه نظام الملک از
آن شهر تبعید گردید. وزیر پرکفایت سلجوقیان هرچند به پاس تقوا و دانش
پیرهرات، حفظ حرمت وی می‏کرد و او را از تعرض معاندان مصون می‏داشت، اجازه
نمی‏داد بر اثر وجود وی در شهر آتش فتنه برانگیخته شود.


خواجه
عبدالله که شیخ الاسلام لقب گرفته و مریدان بسیاری در هرات به هم زده بود
در پایان عمر نابینا گردید. وی صبح روز جمعه 22 ذی الحجه سال 481 هـ.ق به
سن 85 سالگی در گذشت و در گازرگاه (ده کیلومتری هرات) به خاک سپرده شد.
آرامگاهش در همان محل برجاست.


مشرب فکری

در
قرن چهارم و پنجم هجری، خراسان کانون علم و تصوف اسلامی بود و شیوخ صوفی
از بلاد عراق عرب و ماوراءالنهر به شهرهای پررونق آن روی می‏آوردند و از
کتابخانه‏های مهم آنها که از کتابهای علمی و عرفانی پر بود استفاده
می‏کردند. در این مکتب، صوفیان بزرگی چون ابونصر سراج (وفات: 378 هـ.ق)
نویسنده کتاب اللمع فی التصوف، ابوبکر محمد کلاباذی (وفات:380 هـ.ق) صاحب
کتاب التعرف، ابوعبدالرحمن سلمی (325 ـ 412 هـ.ق) مؤلف طبقات الصوفیه، و
امام ابوالقاسم قشیری (376 ـ465 هـ.ق) مؤلف رساله القشریه درخشنده بودند و
هر یک به سهم خود گنجینه عرفان اسلامی را غنی تر ساخته بودند. اساس مکتب
تصوف خراسان که شهر پررونق و جو علمی نیشابور کانون مهم آن شده بود، جمع
شریعت و طریقت و مبارزه با انحراف و بدعت بود؛ حتی ابونصرسراج و شاگردش
سلمی و شاگرد او قشیری مدرسه‏های خاصی به همین منظور در آن شهر بنیاد
نهاده بودند. این مکتب به ویژه بر نقل اقوال مشایخ تکیه داشت. خواجه
عبدالله انصاری در همین مکتب پرورش یافته و به مبادی و اصول آن وفادار
مانده بود.
خدمت مهم پیرهرات به مکتب عرفانی
خراسان این شد که منازل طریقت و مقامات سلوک عرفانی را مدون ساخت و در
درجه بندی مقامات ترتیب تازه‏ای آورد و در این ترتیب بر کیفیات باطنی و
اشراقی انحصار نکرد بلکه اخلاق و آداب زندگی متعارف را نیز دخالت داد تا
هر فرد صوفی، در عین حفظ پیوند با زندگی، سیر معنوی داشته باشد و طریقت را
با شریعت همراه سازد

 

نوشته شده توسط:   میلاد محمود آروین رضائ الان اختر  

دوشنبه 87 بهمن 21  4:42 عصر

آرامگاه رودکی   در تاجیکستان


 
غزل رودکی وار، نیکو بود
غزلهای من رودکی وار نیست
اگر چه بپیچم به باریک و هم
بدین پرده اندر مرا راه نیست
"عنصری"


زندگینامه
رودکی، ‌ابوعبدالله جعفر فرزند محمد فرزند حکیم فرزند عبدالرحمان فرزند آدم.
از کودکی و چگونگی تحصیل او آگاهی چندانی به دست نیست. در 8 سالگی قرآن آموخت و آن را از بر کرد و از همان هنگام به شاعری پرداخت.
َ
برخی
می گویند در مدرسه های سمرقند درس خوانده است. آنچه آشکار است، وی شاعری
دانش آموخته بود و تسلط او بر واژگان فارسی چندان است که هر فرهنگ نامه ای
از شعر او گواه می آورد.

رودکی از روزگار جوانی آوازی خوش داشت، در موسیقی و نوازندگی چیره دست
و پر آوازه بود. وی نزد ابوالعنک بختیاری موسیقی آموخت و همواره مورد
ستایش او بود، آن چنان که استاد در روزگار کهنسالی چنگ خود را به رودکی
بخشید. رودکی در همان دوره شعر نیز می سرود. شعر و موسیقی در سده های
چهارم و پنجم همچون روزگار پیش از اسلام به هم پیوسته بودند و شعر به
همراه موسیقی خوانده می شد. شاعران بزرگ آنانی بودند که موسیقی نیز می
دانستند.

از هم عصران رودکی ،منجیک ترمذی (نیمه دوم سده چهارم) و پس از او فرخی
(429 ق) استاد موسیقی زمانه خویش بودند. شاعران، معمولاً قصیده هایشان را
با ساز و در یکی از پرده های موسیقی می خواندند. هرکس که صدایی خوش نداشت
یا موسیقی نمی دانست، از راوی می خواست تا شعرش را در حضور ممدوح بخواند.
رودکی، شعرش را با ساز می خواند .

رفته رفته آوازه رودکی به دربار سامانیانرسید و نصربن احمد سامانی (301
ـ 331 ق) او را به دربارفرا خواند. برخی بر این گمانند که او پیش از نصربن
احمد به دربار سامانیان رفته بود، در آنجا بزرگترین شاعر دربار سامانی شد.
در آن روزگار در محیط ادبی، علمی، اقتصادی و اجتماعی فرارود، آن چنان
تحولی شگرف روی داده بود که دانش پژوهان، آن دوره را دوران نوزایی (رسانس)
ایرانی می نامند.

بر بستر چنین زمینه مناسب اقتصادی، اجتماعی و برپایه دانش دوستی برخی
از پادشاهان سامانی، همچنین با تلاش و خردمندی وزیرانی دانشمند و کاردان
چون ابوالفضل بلعمی (330 ق) و ابوعلی محمد جیهانی (333 ق)، بخارا به صورت
مرکز بزرگ علمی، ادبی و فرهنگی درآمد.

دربار سامانیان، محیط گرم بحث و برخورد اندیشه شد و شاعران و فرهنگمداران از راههای دور و نزدیک به آنجا روی می آوردند.
بهترین
آثار علمی، ادبی و تاریخی مانند شاهنامه منصوری، شاهنامه ابوالمؤید بلخی
(سده چهارم هجری)، عجایب البلدان، حدود العالم من المشرق الی المغرب در
جغرافیا، ترجمه تفسیر طبری که چند تن از دانشمندان فراهم کرده اند، ترجمه
تاریخ طبری از ابوعلی بلعمی، آثار ابوریحان بیرونی (440 ق) وابوعلی سینا
(428 ق) در روزگار سامانیان پدید آمدند. دانشمندان برجسته ای مانند محمد
زکریای رازی (313 ق) ابونصر فارابی (339)، ابوریحان بیرونی، ابوعلی سینا و
بسیاری از شاعران بزرگ مانند فردوسی (410/416 ق) در این روزگار یا متأثر
از آن برآمده اند.

بزرگترین کتابخانه در آن دوران در بخارا بود که ابوعلی سینا آن را دید
و گفت که نظیر آن را هرگز ندیده است. تأثیر این تحول، نه تنها در آن دوره
که در دوران پس از آن نیز پیدا است. رودکی فرزند چنین روزگاری است. وی در
دربار سامانی نفوذی فراوان یافت و به ثروتی افزون دست یافت. نفوذ شعر و
موسیقی او در دربار نصربن احمد چندان بود که داستان بازگشت پادشاه از هرات
به بخارا، به خوبی بیانگر آن است.
هنگامی که نصربن احمد سامانی به
هرات رفته، دیرگاهی در آن دیار مانده بود، هیچ کس را یارای آن نبود تا از
پادشاه بخواهد که بخارا بازگردد؛ درباریان از رودکی خواستند تا او این
وظیفه دشوار را بپذیرد.رودکی شعر پر آوازه « بوی جوی مولیان آید همی ـ یاد
یار مهربان آید همی » را سروده است.
درباریان و شاعران، همه او را
گرامی می داشتند و بزرگانی چون ابوالفضل بلعمی و ابوطیب مصعبی صاحب دیوان
رسالت، شاعر و فیلسوف. شهید بلخی (325 ق) و ابوالحسن مرادی شاعر با او
دوستی و نزدیکی داشتند.

گویند که وی از آغاز نابینا بود، اما با بررسی پروفسور گراسیموف (1970
م) بر جمجمه و استخوانهای وی آشکار گردید که در دوران پیری با فلز گداخته
ای چشم او را کور کرده اند، برخی استخوانهایش شکسته بود و در بیش از 80
سالگی درگذشت.

رودکی گذشته از نصربن احمد سامانی کسان دیگری مانند امیر جعفر بانویه
از امیران سیستان، ابوطیب مصعبی، خاندان بلعمی، عدنانی، مرادی، ابوالحسن
کسایی، عماره مروزی و ماکان کاکی را نیز مدح کرده است.
از آثار او بر می آید که به مذهب اسماعیلی گرایش داشته است؛ شاید یکی از علتهای کور شدن او در روزگار پیری، همین باشد.

با توجه به مقاله کریمسکی، هیچ بعید به نظر نمی رسد که پس از خلع امیر
قرمطی، رودکی را نیز به سبب هواداری از قرمطیان و بی اعتنایی به مذهب رایج
زمان کور کرده باشند.

آنچه مسلم است زندگی صاحبقران ملک سخن ابوعبدالله جعفر بن محمد رودکی
سمرقندی در هاله ای از رمز و راز پوشیده شده است و با اینکه بیش از هزار و
صد سال از مرگ او می گذرد، هنوز معماهای زندگی او حل نشده و پرده ای ابهام
بر روی زندگی پدر شعر فارسی سایه گسترده است.

رودکی در پیری با بی اعتنایی دربار روبرو شد و به زادگاهش بازگشت؛
شعرهای دوران پیری او، سرشار از شکوه روزگار، حسرت از گذشته و بیان ناداری
است. رودکی از شاعران بزرگ سبک خراسانی است. شعرهای اندکی از او به یادگار
مانده، که بیشتر به صورت بیتهایی پراکنده از قطعه های گوناگون است.


سیری در آثار
کامل ترین مجموعه عروض فارسی، نخستین بار در
شعرهای رودکی پیدا شد و در همین شعرهای باقی مانده، 35 وزن گوناگون دیده
می شود. این شعرها دارای گشادگی زبان و توانایی بیان است. زبان او، گاه از
سادگی و روانی به زبان گفتار می ماند.
جمله های کوتاه، فعلهای ساده،
تکرار فعلها و برخی از اجزای جمله مانند زبان محاوره در شعر او پیداست.
وجه غالب صور خیال در شعر او، تشبیه است.

تخیل او نیرومند است. پیچیدگی در شعر او راه ندارد و شادی گرایی و روح
افزایی، خردگرایی، دانش دوستی، بی اعتبار دانستن جهان، لذت جویی و به
خوشبختی اندیشیدن در شعرهای او موج می زند.

وی نماینده کامل شعر دوره سامانی و اسلوب شاعری سده چهارم است.
تصویرهایش زنده و طبیعت در شعر او جاندار است. پیدایش و مطرح کردن رباعی
را به او نسبت می دهند. رباعی در بنیاد، همان ترانه هایی بود که خنیاگران
می خوانده اند و به پهلویات مشهور بوده است؛ رودکی به اقتضای آوازه خوانی
به این نوع شعر بیشتر گرایش داشته، شاید نخستین شاعری باشد که بیش از سایر
گویندگان روزگارش در ساختن آهنگها از آن سود برده باشد. از بیتها، قطعه
ها، قصیده ها و غزلهای اندکی که از رودکی به یادگار مانده، می توان به
نیکی دریافت که او در همه فنون شعر استاد بوده است.
معرفی آثار
تعداد
شعرهای رودکی را از صدهزار تا یک میلیون بیت دانسته اند؛ آنچه اکنون
مانده، بیش از 1000 بیت نیست که مجموعه ای از قصیده، مثنوی،قطعه و رباعی
را در بر می گیرد. از دیگر آثارش منظومه کلیله و دمنه است که محمد بلعمی
آن را از عربی به فارسی برگرداند و رودکی به خواسته امیرنصر و ابوالفضل
بلعمی آن را به نظم فارسی در آورده است (به باور فردوسی در شاهنامه، رودکی
به هنگام نظم کلیله و دمنه کور بوده است.)

این منظومه مجموعه ای از افسانه ها و حکایتهای هندی از زبان حیوانات
فابل است که تنها 129 بیت آن باقی مانده است و در بحر رمل مسدس مقصور سرود
شده است؛ مثنویهای دیگری در بحرهای متقارب، خفیف، هزج مسدس و سریع به
رودکی نسبت می دهند که بیتهایی پراکنده از آنها به یادگار مانده است.
گذشته از آن شعرهایی دیگر از وی در موضوعهای گوناگون مدحی، غنایی، هجو،
وعظ، هزل ، رثاء و چکامه، در دست است.

عوفی درباره او می گوید: " که چنان ذکی و تیز فهم بود که در هشت سالگی
قرآن تمامت حفظ کرد و قرائت بیاموخت و شعر گرفت و معنای دقیق می گفت،
چنانکه خلق بر وی اقبال نمودند و رغبت او زیادت شد و او را آفریدگار تعالی
آوازی خوش و صوتی دلکش داده بود. از ابوالعبک بختیار بر بط بیاموخت و در
آن ماهر شد و آوازه او به اطراف واکناف عالم برسید و امیر نصر بن احمد
سامانی که امیر خراسان بود، او را به قربت حضرت خود مخصوص گردانید و کارش
بالا گرفت و ثروت و نعمت او به حد کمال رسید.

 

 
زادگاه او قریه بنج از قراء رودک سمرقند است. یعضی او را کور مادر
زاد دانسته اند و عقیده برخی بر آن است که در اواخر عمر نابینا شده است.
وفات وی به سال 320 هـجری در زادگاهش قریه بنج اتفاق افتاده و در همان جا
به خاک سپرده شده است.

رودکی در سرودن انواع شعر مخصوصاً قصیده، مثنوی ، غزل و قطعه مهارت
داشته است و از نظر خوشی بیان در تاریخ ادبیات ایران پیش از او شاعری وجود
ندارد که بتواند با وی برابری کند.

به واسطه تقرب به امیر نصر بن احمد سامانی (301-331) رودکی به دریافت
جوائز و صله فراوانی از پادشاه سامانی و وزیران و رجال در بارش نائل گردید
و ثروت و مکنتی زیاد به دست آورده است چنانکه به گفته نظامی عروضی هنگامی
مه به همراهی نصر بن احمد از هرات به بخارا می رفته، چهار صد شتر بنه او
بوده است.

علاوه بر دارا بودن مقام ظاهری رفعت پایه سخنوری و شاعری رودکی به
اندازه ای است که از معاصران او شعرای معروفی چون شهید بلخی و معروفی بلخی
او را ستوده اند و از گویندگان بعد از او کسانی چون دقیقی، نظامی عروضی،
عنصری، فرخی و ناصرخسرو از او به بزرگی یاد کرده اند.

امروزه مردم این ناحیه در آسیاسی مرکزی بخصوص آنهایی که اهل سرایش و
ادب هستند عشقی بسیار به او دارند و البته فردوسی بلند آوازه را بیشتر می
پسندند و به اندیشمندان امروزی ایران همانند ارد بزرگ هم چنین احساس
نزدیکی و خویشاوندی را دارند .


ویژگی سخن
سخنان رودکی در قوت تشبیه و نزدیکی معانی به طبیعت و
وصف ،کم نظیر است و لطافت و متانت و انسجام خاصی در ادبیات وی مشاهده می
شود که مایه تأثیر کلام او در خواننده و شنونده است. از غالب اشعار او روح
طرب و شادی و عدم توجه به آنچه مایه اندوه و سستی باشد مشهود است و این
حالت گذشته از اثر محیط زندگی و عصر حیات شاعر نتیجه فراخی عیش و فراغت
بال او نیز می باشد. با وجود آنکه تا یک میلیون و سیصد هزار شعر بنا به
گفته رشیدی سمرقندی به رودکی نسبت داده اند تعداد اشعاری که از او امروزه
در دست است به هزار بیت نمی رسد.

از نظر صنایع ادبی گرانبهاترین قسمت آثار رودکی مدایح او نیست، بلکه
مغازلات اوست که کاملاً مطابق احساسات آدمی است، شاعر شادی پسند بسیار
جالب توجه و شاعر غزلسرای نشاط انگیز، بسیار ظریف و پر از احساسات است.

گذشته از مدایح و مضمون های شادی پسند و نشاط انگیز در آثار رودکی،
اندیشه ها و پندهایی آمیخته به بدبینی مانند گفتار شهید بلخی دیده می شود.
شاید این اندیشه ها در نزدیکی پیری و هنگامی که توانگری او بدل به تنگدستی
شده نمو کرده باشد، می توان فرض کرد که این حوادث در زندگی رودکی، بسته به
سرگذشت نصر دوم بوده است. پس از آنکه امیر قرمطی را خلع کردند مقام
افتخاری که رودکی در دربار به آن شاد بود به پایان رسید.

با فرا رسیدن روزهای فقر و تلخ پیری، دیگر چیزی برای رودکی نمانده بود،
جز آنکه بیاد روزهای خوش گذشته و جوانی سپری شده بنالد و مویه کند.


نمونه اشعار
زمانه پندی آزاد وار داد مرا ----- زمانه را چو نکو بنگری همه پند است
به روز ِ نیک ِ کسان گفت تا تو غم نخوری ----- بسا کسا که به روز ِ تو آرزو مند است
زمانه گفت مرا خشم خویش دار نگاه ----- کرا زبان نه به بند است پای دربند است

***

اندر بلای سخت

ای آنکه غمگنی و سزاواری ----- وندر نهان سرشک همی‌باری
رفت آنکه رفت و آمد آنکه آمد----- بود آنچه بود، خیره چه غم داری؟
هموار کرد خواهی گیتی را؟----- گیتی‌ست، کی پذیرد همواری؟
مستی نکن که او نشنود مستی ----- رازی مکن که نشنود او زاری
شو، تا قیـامت آیـد زاری کن! ----- کی رفته را به زاری باز آری؟
آزار بیـش بیـنی زیـن گردون ----- گر تو به هر بهانه بیـازاری
گوئی گماشته است بلائی او ----- بر هر که تو بر او دل بگماری
ابری پدیدنی و کسوفی نی ----- بگرفت ماه و گشت جهان تاری
فرمان کنی و یا نکنی ترسم ----- بر خویشتن ظفر ندهی باری
اندر بلای سخت پدیـد آید ----- فضل و بزرگمردی و سالاری

***


 


کلیله و دمنه رودکی
مهمترین کار رودکی به نظم در آوردن کلیله و
دمنه است، متاسفانه این اثر گرانبها مانند سایر آثار و مثنویهای رودکی گم
شده است و از آن جز ابیاتی پراکنده در دست نیست. از ادبیات پراکنده ای که
از منظومه کلیله و دمنه و سایر مثنویهای رودکی باقی مانده است می توان
فهمیند که صاحبقران ملک سخن لقبی برازنده او بوده است. در شعر او قوه
تخیل، قدرت بیان، استحکام و انسجام کلام همه با هم جمع است و بهمین دلیل
در دربار سامانیان، قدر و مرتبه ای داشت که شاعران بعد از او همیشه آرزوی
روزگار او را داشتند.


 
<      1   2   3   4   5   >>   >
لیست کل یادداشت های این وبلاگ